جدول جو
جدول جو

معنی قافنوس - جستجوی لغت در جدول جو

قافنوس
کمون بری، شاه تره، شاهترج، کزبره الحمام
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قابوس
تصویر قابوس
(پسرانه)
معرب کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قالوس
تصویر قالوس
(پسرانه)
نام پیری رومی و پیغام گزار قیصر روم به لهراسب پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانوس
تصویر زانوس
(دخترانه و پسرانه)
نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قالوس
تصویر قالوس
نوایی از موسیقی قدیم ایرانی، برای مثال بلبل همی سراید چون باربد / قالوس و قفل رومی و جالینوس (عنصری - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانوس
تصویر مانوس
انس گرفته، خوگرفته
فرهنگ فارسی عمید
حمی محرقه و قادسوس غلط است
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
انس گرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : ساحت ولایتش به وفود بر و برکت و وفور خصب نعمت مأهول و مأنوس. (المعجم چ دانشگاه ص 21و 22) ، آشنا و همدم و مصاحب و یار و رفیق و همراه و دوست، رام و خانگی. (ناظم الاطباء). آموخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مأنوس الاستعمال، هر چیزی که بیشتر اوقات استعمال شود وهر چیز قدیم و عمومی. (ناظم الاطباء).
- مأنوس شدن، انس گرفتن و رام شدن و خانگی و اهلی شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی علفی و دارای گلهایی برنگ های زرد، سفید یا مایل به بنفش با شبکه ای از خطوط ظریف و مشخص ّ میباشد، میوۀ آن منقار دار ولی ناشکوفاست، که گونه ای از آن ترب (تربچه) خوراکی است که ریشه غدّه یی غذایی دارد، (از روش شناسایی گیاهان جدا گلبرگ چ زرگری ص 164)
لغت نامه دهخدا
نام مردی رامشگر در وامق و عذرای عنصری که خدمت فلقراط کردی:
جهاندیده ای نام او ذی فنوس
که کردی بر آوای بلبل فسوس
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
ابوالقاسم عبدالسلام بن احمد بن ابی حرب امام مسجد جامع قیساریه است. وی از سلامه بن منیر مجدلی از ابی احمد بن محمد بن عبدالرحیم بن ربیعه قیسرانی روایت کند. و قیس ارمنازی روایت نوشته و حافظ بن نجار نقل کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
نسبت است به قافون. رجوع به قافون شود
لغت نامه دهخدا
شبل بن علی بن شبل بن عبدالباقی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به صوینی، وی در دمشق از ابوالحسن محمد بن عوف و ابوعبداﷲ محمد بن عبدالسلام روایت شنیده و ابوالفتیان دهستانی و عمر بن عبدالکریم از وی روایت دارند، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ قاطن در حالت رفعی. رجوع به قاطن شود
لغت نامه دهخدا
ققنس، (برهان) (آنندراج)، رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی جاوشیر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
خواندمیر بنقل از روضهالصفا گوید: که جان موسوم به طارنوس بوده و اولاد و اعقاب او مادام که اوامر و نواهی الهی را مطیع و منقاد بودند در غایت رفاهیت روزگار میگذرانیدند و چون یک دور ثوابت نزدیک به انتها رسید، و مدّت یک دور ثوابت نزد حکماء اوایل، سی و ششهزار سال است و ابن الاعلم مدت آن را بیست وپنجهزارودویست سال یافته و محی الدین مغربی که قول او نزد علمای متأخرین حجت است بیست وچهارهزار سال گفته، آن جماعت تقریباً آغازعصیان و طغیان کرده منتقم جبار بعد از الزام حجت اکثر ارباب معصیت را به دارالبوار فرستاد، و بقیۀ ایشان را که ربقۀ اطاعت در رقبه داشتند بتجدید شریعتی عطا فرمود، (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 جزو 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
یک اوقیه و نیم است. ج، قوانوسات. رجوع به قواثوس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی کمون بری است، و شاه ترج (شاه تره) برّی را نیز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد، در 8000گزی باختر مانه و دوهزارگزی جنوب مالرو محمدآباد به دشتک و در جلگه واقع است هوای آن معتدل میباشد، 299 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه اترک و محصول آن غلات و تریاک و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی فیروزج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قرن الثور، و قرن المعز را نیز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
از مردم آتن و یکی از شاگردان افلاطون است، (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 24)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اشترغاز است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به شترغاز شود
لغت نامه دهخدا
شبوط است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قلونومن شود
لغت نامه دهخدا
دخانی است که آن را شاهترج فرفیری نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابنوس
تصویر قابنوس
یونانی تازی گشته شاهتره از گیاهان شاهتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنوس
تصویر ارنوس
لاتینی تازی گشته خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقنوس
تصویر قوقنوس
ققنس بنگرید به ققنس
فرهنگ لغت هوشیار
مار، گنده پیر زن پیرزال، سخن پوشیده پرخیده، سختی، آغاز جوانی نونهالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
اندوه، دریغ، حسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیفاوس
تصویر قیفاوس
یونانی تازی گشته کیکاووس از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوس
تصویر مانوس
دمساز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانون
تصویر قانون
آسا، فردید، دات، دادستان، فرسار، دادیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
حسرت، حیف، تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره