جدول جو
جدول جو

معنی قاعدین - جستجوی لغت در جدول جو

قاعدین
(عِ)
جمع واژۀ قاعد در حالت نصبی و جری: فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً. (قرآن 95/4). رجوع به قاعد شود
لغت نامه دهخدا
قاعدین
جمع قاعده، سترون ها، نبلان
تصویری از قاعدین
تصویر قاعدین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قائلین
تصویر قائلین
قائل ها، گوینده های سخن، سخنگوها، جمع واژۀ قائل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاپیدن
تصویر قاپیدن
ربودن به جلدی و چابکی، قاپ زدن، ربودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشدین
تصویر راشدین
خلفای راشدین، چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، خلفای اربعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسطین
تصویر قاسطین
طرفداران معاویه در مقابل علی بن ابی طالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناردین
تصویر ناردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
(عِ دَ)
تثنیۀ ساعد، دو بازو:
هر یکی از ساعدین مادر و بازو
خویشتن آویخته به اکحل و قیفال.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 133)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ قاعد در حالت رفعی. رجوع به قاعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاصرین
تصویر قاصرین
جمع قاصر، کوتاهی کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطعین
تصویر قاطعین
جمع قاطع، سلاک نشینان، مستاجرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطنین
تصویر قاطنین
جمع قاطن، ماندگاران باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسطین
تصویر قاسطین
جمع قاسط، ستمکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامدین
تصویر عامدین
قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدتا
تصویر قاعدتا
روندی به روند، به خودی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
بی نمازی، عذر شدن، حیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاپیدن
تصویر قاپیدن
ربودن بجلدی و چابکی: سگ استخوان را از دست او قاپید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قاتل، کشندگان جمع قاتل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) کشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانعین
تصویر قانعین
جمع قانع، بسند کاران، کم خواهان، مزدوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانطین
تصویر قانطین
جمع قانط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسمین
تصویر قاسمین
جمع قاسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کننده پیمان کننده، گره زننده استوار کننده، اجرا کننده صیغه در معامله، کسی که عقد نکاح بندد جمع عاقدین. یا عاقد قرارداد. کسی که قرار دادی را با شخصی یا موسسه ای دولتی منعقد سازد
فرهنگ لغت هوشیار
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسدین
تصویر حاسدین
جمع حاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاحدین
تصویر جاحدین
جمع جاحد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدون: خلفای راشدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدی
تصویر قاعدی
بلخچی (قلیائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعدین
تصویر ساعدین
دو ارش، دو بازو، دو بازو بند دو ساعد دو بازو، دو بازو بند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقاعد، پذیرفتگان کناره گیرندگان باز نشستگان باز ایستادگان جمع متقاعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
ماهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاعلین
تصویر جاعلین
برسازها
فرهنگ واژه فارسی سره