- قاطن
- ساکن و مقیم در مکانی
معنی قاطن - جستجوی لغت در جدول جو
- قاطن
- اقامت کننده، مقیم، خادم، خدمتکار
- قاطن ((طِ))
- ساکن، متوطن، جمع قطان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قاطن بنگرید به قاطن
استر
پنهان، خلاف ظاهر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان، نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
درون
خبیث، پلید
خمیده پشت: مرد
پلید و بد خوی، خبیث
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
پادشاه بزرگ، شاهنشاه، لقب پادشاهان مغول مثلاً اکتای قاآن، منکوقاآن
زیرک و دانا زیرک و دانا
نادرست نویسی غارن: فرزند کاوه، فرزند ونداد هرمز از شاهزادگان مازندران شمشیر دار
مخلوط، در آمیخته
نوشادر
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
استر، حیوانی از جفت شدن خر با مادیان بوجود میاید و جهت سواری و بارکشی از آن استفاده مینمایند
ترشروی مرد، شیر نر
شاهنشاه پادشاه بزرگ: اگتای قاآن منگوقاآن، اگتای قاآن
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن
چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
گیاه خون سیاوشان