جدول جو
جدول جو

معنی قاضده - جستجوی لغت در جدول جو

قاضده
(اَ خَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن. در 6هزارگزی شمال صومعه سرا و سه هزارگزی خاور شوسۀ صومعه سرا به کسما. در جلگه واقع و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی است و 61 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه ماسوله و محصول آن برنج و توتون و سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاده
تصویر قاده
قائدها، جلودارها، پیشواها، سردارها، فرمانده سپاه ها، جمع واژۀ قائد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
روش، شیوه، قانون
در علم زیست شناسی ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است
بنیان، اساس، پایه، اصل
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ دَ / دِ)
پشتۀ دراز گسترده بر زمین
لغت نامه دهخدا
(صِ دَ)
مؤنث قاصد، نرم و آسان سیر: بیننا و بین الماء لیله قاصده، مابین ما و آب شبی نرم و آسان سیر بی رنج و مشقت فاصله است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ قائد. رجوع به قائد شود: فریدون غوری نام که سروری از جمله قادۀ سلطان بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
اصل، بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضیه
تصویر قاضیه
مونث قاضی و مرگ بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصده
تصویر قاصده
مونث قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاده
تصویر قاده
جمع قائد، لشکر کشان جمع قائد (قاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
((عِ دَ یا دِ))
مؤنث قاعد، پایه، اساس، جمع قواعد، زنی که دیگر حیض نشود و بچه نزاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
آیین، ترتیب، رسم، روش، سیرت، طرز، طریقه، اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده، حیض، رگل، عادت، ضابطه، قانون، نسق، نظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی