جدول جو
جدول جو

معنی قاعده

قاعده((عِ دَ یا دِ))
مؤنث قاعد، پایه، اساس، جمع قواعد، زنی که دیگر حیض نشود و بچه نزاید
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قاعده

قاعده

قاعده
روش، شیوه، قانون
در علم زیست شناسی ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است
بنیان، اساس، پایه، اصل
قاعده
فرهنگ فارسی عمید

قاعده

قاعده
آیین، ترتیب، رسم، روش، سیرت، طرز، طریقه، اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده، حیض، رگل، عادت، ضابطه، قانون، نسق، نظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بقاعده

بقاعده
بترتیب و با نظم و موافق ترتیب و انتظام و موافق قاعده و قانون
بقاعده
فرهنگ لغت هوشیار

ساعده

ساعده
مونث ساعد و: شیربیشه، بازو در دانش انگارش که شماره ها یا نشانه ها میان دو بازو گذاشته می شود، چرخه دار: چوب نگاهدارنده چرخ و چرخه (قرقره) شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا جمع سواعد
فرهنگ لغت هوشیار