جدول جو
جدول جو

معنی قاشین - جستجوی لغت در جدول جو

قاشین
تنگت مملکت بسیار است از اقلیم پنجم، مغول آن را قاشین خوانند و در آن عمارات بسیار و زراعات بیشمار و مردم صحرانشین بیحد، (نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 257)، ممالک تنگت، چنگیزخان آنجا را فتح کرد:
ولایات قاشین همه کرد پست
ز غارت بسی مالش آمد به دست،
(حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 21)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشین
تصویر کاشین
(دخترانه)
نام مکانی در شمال ایلام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
قالی، قالیچه، (غیاث اللغات) :
مرد ره را بوریا قالین بود
باز خشتش زیر سربالین بود،
خواجه عبداﷲ انصاری (کنزالسالکین)
لغت نامه دهخدا
یکی از پسران اوکدای قاآن است، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 48)
لغت نامه دهخدا
عیسی، وی ازشاعران و محدثان است که با احمد بن حنبل معاشرت داشت، گویند نام وی عسیس است و برخی نام او را عباس بن فضل گویند، ابوالفرج اصفهانی گوید: وی از مردم مدائن است، و قاشی شبیه به نسبت میباشد، (الانساب سمعانی)
احمد بن علی ادیب، مردی دانشمند بود که در ادبیات و تاریخ دست داشت، تألیفات نیکوئی دارد، از وی ابونصر طاهر بن مهدی طبری روایت دارد، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
پشیز، هیچکاره، (آنندراج) (منتهی الارب)، پشیز هیچکاره که رائج نباشد، رجوع به قاش شود،
پوست بازکننده، (ناظم الاطباء)، قاشر
لغت نامه دهخدا
(یِ)
قصبۀ مرکزی دهستان بیرجند. سر راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان قرار دارد. جلگه، گرمسیر. سکنۀ آن 5007 تن میباشد. یازده قنات این دهکده رامشروب میکند. محصول عمده آن زعفران، ارزن، تریاک، شلغم و چغندر است. شغل اهالی زراعت، کسب، تجارت قالی، قالیچه و کرباس بافی. راه اتومبیل رو. این قصبه دارای دو خیابان به نام خیابان خراسان و خیابان خواف و یک فلکه معروف به فلکۀ آسایشگاه و دو فلکه در جنوب وباختر دارد. ادارات دولتی: بخشداری، شهرداری، نمایندۀ دادگاه، شهربانی، نمایندگی بانک ملی، کشاورزی، دارائی، آمار، ثبت املاک، دفتر ازدواج و طلاق، پست و تلگراف و بهداری و یک بیمارستان 30تختخوابی، سازمان خدمات اجتماعی، دبیرستان، دبستان، راه شوسه، ژاندارمری. مسجد جامع آن از بناهای قدیمی آن است و دویست باب دکاکین مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). شهر قائن بسیار قدیمی و دارای قلعۀ محکم و استواری است که به نام نعمان کبیر معروف است. (معجم البلدان). شهر جدید در زمان شاهرخ میرزا بر روی ویرانه های شهر قدیمی و بر روی تپۀ کوتاهی به ارتفاع 1443 متر ساخته شده است و از مشهد 402150 متر فاصله دارد. عرض جغرافیائی آن 3553 و طول آن 5910 متر است. قالی این ناحیه در درجۀ اول اهمیت است. پشم گوسفندان قاینات در لطافت بر همه پشمهای دیگر ایران مزیت دارد. شه آباد، بهار، مؤمن آباد، نیم بلوک و شاخن از خره های آن ناحیت است. رجوع به این اسامی شود. نسبت به این شهر قاینی و قایینی آمده است. رجوع به ریحانهالادب شود. تاریخ این شهر را کتابی جداگانه به نام بهارستان است. مؤلف آن آقای آیتی است که چاپ شده است و کتاب دیگری بنام تاریخ ابن حسام در این باره نگارش یافته است
یکی از بخش های پنجگانه شهرستان بیرجند. محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و تربت حیدریه، از خاور به مرز ایران و افغانستان. از باختر، به شهرستان فردوس. از جنوب به بخش حومه و بخش درمیان. هوای قاینات در فصول چهارگانه متغیر است بطوری که در دهستانهای زیرکوه و پسکوه هوا گرم وخشک و در دهستان مرکزی و نیم بلوک هوا نسبتاً معتدل و روی هم رفته میتوان مناطق دشت نامید و دهستان پسکوه را جزو مناطق گرمسیری و سایر نقاط آن را جزو مناطق معتدل دانست. آب در تمام مناطق گوارا فقط در دهستان زیرکوه بر اثر املاحی که در بعضی نقاط آن مانند اردکول، مهدی آباد، کرخت، آهنگران، یزدان و مژن آباد مخلوط میشود شور و مالاریائی است. زبان کلیۀ بخش فارسی، فقط در قسمتهای مرزی بواسطۀ مجاورت با افغانستان به زبان افغانی آشنا هستند مذهبشان شیعه و سنی میباشد. این بخش از پنج دهستان به نام دهستان مرکزی، نیم بلوک، پسکوه، زهان و زیرکوه تشکیل شده، کلیۀ قراء آن 286و جمع نفوس آن 65436 تن میباشد. محصول عمده آن تریاک، شلغم، چغندر، ارزن، جالیزکاری، زعفران. شغل مردم آن زراعت و کسب و مالداری، صنایعدستی زنان کرباس و قالیچه بافی است. راه شوسۀ مشهد به زاهدان از این بخش عبور مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
قائن. برادر شوهر. (آنندراج) ، برادرزن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مجموعۀ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند، (از لاروس)،
- ماشین برش، (اصطلاح صحافی) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند،
- ماشین برنج کوبی، دستگاهی که بدان برنج را می کوبند تا از پوستۀ آن جدا کنند،
- ماشین تحریر، دستگاهی که با آن مطالب را روی کاغذ ماشین کنند و نویسند، رجوع به ماشین کردن شود،
- ماشین جوجه کشی، دستگاهی که تخم مرغها را در آن نهند و حرارتی مناسب بدان دهند تا از تخم ها جوجه بدر آید،
- ماشین چاپ، دستگاهی که بوسیلۀ آن مطالب را چاپ کنند و آن بر دو قسم است: 1- ماشین چاپ حروفی و آن دستگاه چاپی است که دارای حروف الفبا (که آنها را از سرب ساخته اند) بوده، بوسیلۀ آن مطالب را طبع کنند، و این خود سه گونه است: سطحی، استوانه ای و روتاری، در ماشین سطحی، یک صفحه مسطح و متحرک کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که در محل خود ثابت است فشار می دهد و شکل حروف سربی آغشته بمرکب چاپ بر روی کاغذ می افتد، در ماشینهای استوانه ای یک استوانۀ فلزی، کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که حروف سربی بر آن قرار دارند فشار میدهد و کاغذ چاپ شده بیرون می آید و جای خود را به کاغذ دیگری می دهد، در ماشینهای روتاری علاوه بر آنکه استوانۀ فلزی کاغذ را بر صفحۀ چاپ می فشارد صفحۀ چاپ هم به صورت لوحۀ یکپارچه و نیمدایره است که بر استوانۀ دیگری بسته شده است و این لوحه را بطریق ’استرئوتایپ’ تهیه می کنند و حاصل این گونه ماشین بسیار زیاد است و ساعتی 60000 نسخه چاپ می کند، 2- ماشین چاپ سنگی و آن دستگاه چاپی است که در آن به جای حروف سربی از نوعی سنگ مرمر استفاده می شود، مطلبی را در روی کاغذ مخصوص و مرکب مخصوص می نویسند، سپس کاغذ را یک شبانه روز در داخل آب نگه می دارند تا کاغذ و مرکب آن کاملاً آب بکشد، سپس یک قطعه سنگ مرمر را حرارت داده داغ می کنند و کاغذ را از آب بیرون آورده در روی مرمر پهن می نمایند و سنگ مرمر را در داخل منگنه قرار داده فشار می دهند، در این حالت شکل نوشتۀ کاغذ در روی سنگ مرمر منعکس می گردد، وقتی که شکل نوشته بر روی سنگ مرمر منعکس شود یک بار با نورد به روی آن مرکب می مالند و بعد تیزاب (اسید نیتریک) می دهند، تیزاب محل خالی سنگ را به اندازۀ یک میلیمتر در خود حل کرده و نوشته در روی سنگ برجسته می شود، سپس همان سنگ را در صفحۀ ماشین قرار داده و به چاپ مشغول می شوند، در حقیقت سنگ مرمر به جای حروف می باشد، اکنون چاپ سنگی از رواج افتاده است،
- ماشین چوب بری، دستگاهی که بوسیله آن تنه درختان را بریده به قطعات چوب و تخته تبدیل کنند،
- ماشین خیاطی، دستگاهی که بوسیله آن جامه دوزند، چرخ خیاطی، و آن اقسامی دارد: دستی، پایی، الکتریکی (برقی)،
- ماشین رخت شویی، دستگاهی که در آن لباسها را بطور خودکار شویند،
- ماشین ریش تراش (تراشی)، دستگاهی برقی که بوسیلۀ آن موهای صورت را تراشند،
، اتومبیل،
- ماشین مشدی ممدلی (مشهدی محمدعلی)، اتومبیل قراضه و زهواردررفته و کهنه و خراب، این تعبیر مستفاد از یک ترانۀ نسبهً قدیمی است که با این جمله آغاز می شد: ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی ... الخ، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)،
، ترن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ماشین اسبی، مقابل ماشین دودی، واگن اسبی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به ترکیب بعد شود،
- ماشین دودی، قطار راه آهن (مخصوصاً به قطار راه آهن تهران - حضرت عبدالعظیم، که سابقاً وجود داشته اطلاق می شده)،
- مثل ماشین کار کردن، مرتب و صحیح و منظم و دقیق کار کردن
لغت نامه دهخدا
قابیل، برادر هابیل، پسر آدم، (آنندراج)، درکتاب تورات به این نام و در قرآن مجید به نام قابیل آمده است، (الموسوعهالعربیه)، رجوع به قابیل شود
لغت نامه دهخدا
شهری است نزدیک قم در فاصله سی فرسنگی اصفهان و اهل آن همه شیعه هستند و جماعتی از دانشمندان و ادیبان بدانجا منسوبند، (الانساب سمعانی)، معرب کاشان، رجوع به کاشان شود
دهی است از دههای هرات و آن را باشان نیز گویند، (روضات الجنات خوانساری ص 54)
لغت نامه دهخدا
کاشن (در شمال ایلام) در حدود 24 قرن پیش ازمیلاد نام مکانی را در شمال ایلام می بینیم که آن را کاشن میخوانده اند چون بسیار دور بنظر می آید که در آن عهد بعید طایفه کاسی معروف در سرزمین لرستان بوده باشند ناچار باید بگوئیم که محل مزبور کاشن نام داشته و قوم کاسی بعد از دخول به آنجا از اسم محل برای خودنامی اختیار نموده اند و بعد با وجود ورود اقوام دیگر و آمیخته شدن با آنها اسم اصلی را نگاه داشته اند، (کرد و پیوستگی نژادی او ص 37)، رجوع به کاسی شود
لغت نامه دهخدا
صاحب روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات از قول صاحب التلخیص آورد که از جمله جزایر واقع در حوالی جزیره اندلس جزیره شاشین است که جزیره ای بزرگ باشدو طول آن بمقدار بیست روز راه است چارپایان در آن فراوان اند، گوسفندان آن جملگی سفیدند و گوسفندان سیاه در آن کمتر یافته شود و مردم آن زینت آلات طلا بیش ازسایر جایها بکار برند و وضیع و شریف اهالی گردن بندطلا آویزند و در نزدیکی این جزایر مغربی کشور افریقاو بلاد قیروان واقع است، (روضات الجنات ج 1 ص 66)
لغت نامه دهخدا
چوب پاره ها و خاشاک، (آنندراج)، تراشه های چوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود
صورتی ازنام قریه ای که در ’نزههالقلوب چ لیدن’ بصورت ناشقین، در ولایت قزوین آمده است، (نزههالقلوب جزء3 ص 281)
لغت نامه دهخدا
(شی ی)
نسبت است به قاشان معرب کاشان. (الانساب سمعانی). قاشانی. کاشی. کاشانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاشی
تصویر قاشی
پشیز، هیچکازه، پوست بازکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاین
تصویر قاین
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
مجموعه قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی و برابر با قالیچه در استان پارس نزدیک به جهرم شهری است به نام غالینی که از دیر باز مردم آن بوب می بافته اند گمان می رود که غالی و غالین هر دو پیوندی با نام این شهر داشته باشند در باره کجایی بودن واژگان قالی و قالین فرهنگ معین خاموش است ولی این واژگان را بر کرفته از قالیقلا دانسته فرش پشمی کرکدار که از قدیم در ایران بافته می شد قسمی فرش پرزدار منقش و گرانبها: آنچه می باید که ازآمل و طبرستان حاصل شود و آن را بوسهل اسمعیل حاصل گرداند: زرنیشابوری هزار هزار دینار و جامه های رومی و دیگر اجناس هزار تا و محفوری و قالی هزار دست... توضیح 1 قالی در دسته بندی هنرهای تصویری در رده منسوجات قرار دارد. عوامل تشکیل دهنده قالی عبارتند از: رنگ آمیزی و هماهنگی رنگها نقشه و نظم موزون نقشها و زمینه و بافت. توضیح 2 قالی با الیاف حیوانی و نباتی تهیه می گردد. به عبارت دیگر مواد اصلی قالی پنبه یا کتان و پشم یا ابریشم است... نخستین مرحله ایجاد قالی ریسندگی است و آن مرحله تهیه نخ برای بوجود آوردن تارها و پودهاست. پس از این مرحله مرحله کار بافندگی است و از اینجاست که دار نخهای رنگین نقشه و قالیباف پا در میان می گذارند. دار بر زمین استوار می گردد و نخهای رنگین بدان آویزان می شوند و قالی باف در پای آن می نشیند و نقشه را پیش روی خود می گذارد و قالی را می بافد. یا قالی باغی. نوعی قالی است که نقش آن پر گل و گیاه است. این نوع در مغرب ایران بیشتر بافته می شود. یا قالی شکاری. در نقش آن از مناظر شکار استفاده می شود. این نوع قالی از اواخر قرن شانزدهم م. تقریبا مقارن با زمان سلطنت شاه تهماسب تحت تاثیر مینیاتور بوجود آمده. در این نوع انواع پرندگان و حیوانات شکاری با شکارچی پیاده یا سواره که تیر و کمان یا بازی در دست دارد دیده می شود. قالی شکاری در زمان شاه عباس تکمیل شد و در این زمان نقشهای آن در نهایت درجه مسبک گردید. از معروفترین و بهترین نمونه های قالی شکاری قالیی است که متعلق به امپراتوری اتریش بود و آن نیز در زمان صفویه بافته شده است. یا قالی گلدانی. نوعی قالی که در وسط آن طرح گلدانی است و گلها بی آنکه سر بدر آورند حول و حوش گلدان را پر می کنند از قرن 18 م این نوع طرح بسادگی و خشونت گراییده و معمولا مانند طرحهای کاشی جزئیات تزیینی خود را از دست داده است نوع مزبور معمولا در شمال غربی ایران بافته شده است. یا قالی لهستانی. تار و پود این نوع قالی از پشم بسیار نازک ابریشم زرین و سیمین است. سیاحان قرن 17 م. در آثار خود از قالیهایی که با گلابتون زرین و سیمین بافته شده اند نام می برند و می نویسند که در کاخهایی پذیرایی شده اند که با فرشها مشرف بوده است و بر پشتی هایی تکیه زده اند که از قالیها بسی نفیس تر بوده متاسفانه این نوع قالیها بمرور زمان رنگ خود را می بازد. بدیهی است قالیهای مزبور نرم تر از قالیهایی که با پشم بافته می شوند هستند. قالیهای لهستانی را در گذشته به دستور شاهان برای اهدا بسلاطین خارجی می بافته اند و به همین دلیل است که این گونه فرشهای ابریشمی و زربفت را غالبا در موزه های سلطنتی اروپا می بینیم نمونه ای از این قالی هم اکنون در موزه ویکتوریا آلبرت انگلستان وجود دارد. این نوع قالیها را از آن جهت لهستانی می گویند که در گذشته تصور می کردند قالیهای مزبور بوسیله بافندگان ایرانی در لهستان بافته میشوند. یا قالی میر. نقشه آن بوته هایی ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت باسم گلابی و بادامی معروف است. حاسیه آن نقشه ای از خطوط راه راه است. دو نقش مو دارد. این نوع قالیها در سربند بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی کفچک کچه (گویش مازندرانی) کنچک (پارسی دری زرتشتیان)
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که به وسیله موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد، وسیله نقلیه موتوری، اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
خودرو
فرهنگ واژه فارسی سره
ابزار، دستگاه، موتور، خودرو، کامیون، اتومبیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن ماشین در خواب، نشانه تغییر و تحول و سفرهای پیاپی است.
۲ـ اگر خواب ببینید سوار ماشین می شوید، دلالت بر آن دارد که از مسافرتی که قصد رفتن داشتید، منصرف خواهید شد و به مسافرتی دیگر خواهید رفت.
۳ـ اگر خواب ببینید به قصد سوار شدن به دنبال ماشینی می دوید، دلالت بر آن دارد که تلاش شما برای رسیدن به آرزوهایتان به ثمر نخواهد رسید.
۴ـ بیرون آمدن از ماشین در خواب، نشانه آن است که برای موفقیت در برنامه ها و اهداف خود، خشنود خواهید شد.
۵ـ خواب ماشین واگون دار، نشانه تلاش برای کسب ثروت است.
۶ـ دیدن اتوبوس در خواب، نشانه آن است که فردی می خواهد دردسر برایتان فراهم کند.
۷ـ اگر خواب ببینید با ماشینی رانندگی می کنید، نشانه آن است که رقابت ناسالم و حسادت زیاد، نشاط و خوشی را از شما دور می کند.
۸ـ اگر خواب ببینید در اتوبوسی ایستاده اید، دلالت بر آن دارد که قصد دارید به کاری خطرناک دست بزنید. ۹ـ اگر سقف اتوبوس در خواب کوتاه باشد، نشانه آن است که با موانع به مقصد خواهید رسید و اگر سقف اتوبوس بلند باشد، علامت آن است که خطری آشکار شما را تهدید می کند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کنایه از: ادرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قشون لشکر
فرهنگ گویش مازندرانی