جدول جو
جدول جو

معنی قاشان - جستجوی لغت در جدول جو

قاشان
شهری است نزدیک قم در فاصله سی فرسنگی اصفهان و اهل آن همه شیعه هستند و جماعتی از دانشمندان و ادیبان بدانجا منسوبند، (الانساب سمعانی)، معرب کاشان، رجوع به کاشان شود
دهی است از دههای هرات و آن را باشان نیز گویند، (روضات الجنات خوانساری ص 54)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قازان
تصویر قازان
(پسرانه)
پادشاه مغولی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً مشک پاشان
فرهنگ فارسی عمید
شهر کاشان یکی از قدیمترین شهرهای ایران در 205هزارگزی جنوب قم و 252هزارگزی جنوب تهران در دامنۀ خاوری سلسله جبال مرکزی کشور واقع است، مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است: طول 51 درجه و 27دقیقه، عرض 33 درجه و 59 دقیقه، ارتفاع 945 گز مرتفعتر از سطح اقیانوس (215 گز از تهران پست تر است)، اختلاف ساعت کاشان با طهران تقریباً 6 ثانیه است، در طهران ساعت 12 و در کاشان ساعت 12 و 6 ثانیه است، جمعیت شهر کاشان بموجب صورت ادارۀ آمار 54660 نفر بشرح زیر است: 26632 ذکور و 28028اناث ولی چون در سالهای اخیر اغلب در طهران ساکن شده اند فعلاً بیش از 50هزار سکنه ندارد، شهرکاشان مانندسایر شهرهای قدیمی کشور خیابان و کوچه های مستقیمی نداشته و در خلال سنوات 1315 تا 1320 نقشۀ جامعی برای آبادی این شهر تهیه شده بود که قسمتی از آن اجرا و قسمت مهم آن باقی است، خیابانهائی که طبق نقشه احداث شده بشرح زیر است: 1 - خیابان پهلوی (سابق) : بطول 3هزارگز و مشجر است با اینکه 15 سال از تاریخ احداث آن میگذرد معهذا بواسطۀ فقر عمومی طرفین خیابان کاملاً آباد نشده است، ادارات فرمانداری، شهرداری، شهربانی، پست و تلگراف، اقتصاد، در این خیابان واقع و دارای 3 فلکه است، 2 - خیابان صبا: از فلکۀ مقابل ادارۀپست و تلگراف منشعب میگردد و بدروازۀ فین و جاده شوسۀ آن منتهی میشود و مشجر است، ادارات بهداری و کشاورزی در این خیابان واقعند، 3 - خیابان فیض از خیابان صبا منشعب و بمیدان فیض اول بازار منتهی و طول آن قریب 500 گز است، 4 - خیابان افضل که به میدان فیض منتهی میگردد و طول آن قریب سیصد گز است، بازار سرپوشیده قدیمی موازی با خیابان افضل تا محل نخل ممتد و شعبات فرعی نیز دارد و مانند سایر بازار شهرهای دیگرهر چند گزی متعلق بیکی از اصناف است، اماکن شهرکاشان بر حسب ممیزی ادارۀ دارایی در سال بیست و هفت 8500 شماره بود و تعداد 2624 باب مغازه و دکان دارد، تعداد دستگاههای قالی بافی شهر کاشان در سال 1326، 4477 نفر مشمول مالیات داشته که اکثر یک یا دو و تعداد قلیلی بیش از دو دستگاه قالی داشته اند، در حدود دوهزار دستگاه مشکی بافی (پارچه وطن) و 500 دستگاه مخمل دوزی و دستمال ابریشم بافی دارد، قالی کاشان از حیث نقشه و ظرافت بخوبی معروف و مخمل بافی و زری دوزی آن از قدیم الایام معمول بوده که فعلاً اهمیت قدیم را ندارد، در شهر کاشان یک کار خانه ریسندگی و یک کار خانه تصفیۀ پنبه و عدل بندی و یک کار خانه تصفیۀ پشم وجود دارد، اخیراً شرکت سهامی از بازرگانان تشکیل و در نظر است کار خانه نساجی بزرگی وارد نمایند، یکی از معایب عمده شهر که هر تازه وارد فوراً احساس مینماید کمی آب شهر است، در ازمنۀ قدیم آب چشمۀ معروف سلیمانی فین و فاضل آب رودهای نابر، قمصر، قهرود که در اطراف شهر بمصرف زراعت میرسد آب شهر را نیز تأمین مینموده ولی بمرور زمان و پیدایش امنیت و آباد شدن قراء فینین، دیزچه، حسن آباد، متحر، آبهای مزبور بمصرف آبیاری در آبادیهای بالا رسیده قطره ای بشهر نمیرسد، فعلاًچند رشته قنات کم آب که عموماً اولین چاه آنها قسمت باختر و جنوب باختری شهر است و در طول شهر در عمق یک الی 5 گز از خانه بخانه دیگر گذشته و اغلب بواسطۀقلت آب بمحله هایی که طبق مدارک قدیم حق آبه دارند نمیرسند، اسامی قنوات و مقدار آب بها بشرح زیر است:
قنات میرباقر در حدود یک سنگ، قنات دولت آباد دو سوم سنگ، قنات نظرآباد یک سوم سنگ، قنات حاجی نیم سنگ، قنات عبدالرزاق خان دو سوم سنگ، قنات محمودآباد دوسوم سنگ، قنات چهار باغ نیم سنگ، قنات منظم آباد نیم سنگ، در شهرکاشان حدود 70 آب انبار عمومی بزرگ و کوچک وجود دارد که در زمستان آبگیری شده تابستان بمصرف میرسد، بزرگ ترین آب انبارهای شهر که در تمام سال دارای آب هستندعبارتند از: آب انبار حاجی سید حسین در بازار رنگرزها، آب انبار درب زنجیر در محلۀ درب زنجیر، آب انبار مسجد میدان جنب میدان فیض، آب انبارهای خان، درب اصفهان، میدان کهنه، حاجی محمد باقر، نیز از آب انبارهای مهم و بزرگ شهر میباشند، چاههای آب شهر کاشان بعمق 20 الی 30 گز است، در شهر کاشان 3 دبیرستان، 14 دبستان، یک بیمارستان و سه درمانگاه وجود دارد، آثار قدیمه: صورت اماکن تاریخی شهر که در باستان شناسی گرد آوری شده بشرح زیراست: 1 - منارۀ مسجد جمعه: تاریخ بنا دورۀ سلجوقیان 466 هجری قمری بعلاوۀ باقیماندۀ محراب گچ بری دورۀ سلاجقه در این مسجد دیده میشود، 2 - محل معبد سلوکی - بین شهر کاشان و فین، تاریخ بنا عهد سلوکی، محل مزبور موسوم به تپۀ سی ارک و اثر ظاهری از معبد دیده نمیشود، مسیو کریشمان باستان شناس مشهور در پائیز سال 1313 ه، ش، جهت موزۀ لوور در آنجا حفاری نموده است، 3 - منارۀ زین الدین: تاریخ بناقرن هفتم هجری، 4 - مقبرۀ امامزاده سلطان میر احمد:تاریخ بنای گنبد و یکی از دربهای چوبی آن سال 941 هجری قمری است، 5 - مسجد قیریا وزیر، کتیبۀ سر در مورخ به سال 1055 هجری قمری است، 6 - مسجد میدان فیض، تاریخ بنا 855 تا 872 هجری قمری (سلطنت ابوسعید گورکانی)، 7 - بنای امامزاده حبیب بن موسی، تاریخ بنا از عهد صفویه، 8 - مدرسه سلطانی، دورۀ قاجاریه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
شهری است بسیارنعمت کاشان و از آنجا دبیران و ادیبان بسیار خیزند و اندر وی کژدم بسیار خیزد، (حدود العالم ص 143)، شهری است در ماوراءالنهر و وادی اخسیکت دم دروازۀ آن واقع شده، (معجم البلدان)، نسبت بدان کاشانی و کاشی هم آمده است،
از سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاشان و عبادتگه اوش،
سوزنی،
و رجوع بمادۀ ذیل شود
شهرستان، از شهرستانهای استان دوم از دو بخش مرکزی و سواد کوه تشکیل میشود، و بخش مرکزی دارای 15 دهستان و 335 آبادی است و سکنۀ آن: 166300 تن است، آب آن از رودخانه، محصول آن برنج، کنف، غلات، کنجد، ابریشم، توتون، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام شهری به ماوراءالنهر بدانسوی سیحون و آن را کاسان نیز گویند و این شهر یکی از محاسن گیتی بود و با استیلای ترک ویران گشت
لغت نامه دهخدا
قاشان، یاقوت گوید خازنی آرد: قاسان ناحیه ای است به اصفهان و منسوب بدان قاسانی است، (از معجم البلدان)، رجوع به تاج العروس و منتهی الارب (ق ش ن) شود
لغت نامه دهخدا
قپان کپان:
یکی دیبا فروریزد ز رزمه
یکی دینار برسنجد بقاپان
عنصری
رجوع به قپان شود
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای است از قضاء از قاران بن علی، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ مِ نَ)
دهی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در 40هزارگزی جنوب باختری کوه پایه و 19هزارگزی شوسۀ اصفهان به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 112 تن است. آب آن از قنات و محصول آن، غلات، پنبه، حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کاشانه، خانه:
بسته پیشت کمر دوپیکروار
بت مشکوی و لعبت کاشان،
مسعودسعد،
، منزل زمستانی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمد بن محمد بن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند
لغت نامه دهخدا
قصبه ای جزء دهستان وزواء بخش دستجرد شهرستان قم، در 24هزارگزی شمال دستجرد و سر راه عمومی قم، در کوهستان سردسیر واقع است و 1335 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و رود خانه نویس در بهار و محصول آن غلات، بنشن، میوه جات، و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد و از طریق طقرود ماشین میرود، یک دبستان و 5 باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تنگت مملکت بسیار است از اقلیم پنجم، مغول آن را قاشین خوانند و در آن عمارات بسیار و زراعات بیشمار و مردم صحرانشین بیحد، (نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 257)، ممالک تنگت، چنگیزخان آنجا را فتح کرد:
ولایات قاشین همه کرد پست
ز غارت بسی مالش آمد به دست،
(حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 21)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 62هزارگزی شمال الیگودرز و 14هزارگزی خاور شوسۀ شاه زند به ازنا واقع است، موقع جغرافیائی آن جلگه و معتدل است، 1315 تن سکنه دارد، آب آن از چاه و قنات و چشمه است، محصولات آنجا غلات و تریاک و لبنیات و چغندر و باغات انگور و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهرکی است (به خراسان از عمل مرو و کشت و برز آن برآب رود مرو است. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 94)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 27 هزارگزی جنوب آن شهر و 8 هزارگزی راه شوسۀ ملایر به بروجرد واقع است، ناحیه ای است مسطح، معتدل با 752 تن سکنه که از آب چشمه مشروب میشود، محصول آنجا غلات دیم و شغل اهالی زراعت و اشتغال به صنایع دستی و قالی بافی است، این دهکده دارای راه اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پایتخت جمهوری تاتاریا است، این شهر مرکز مهمی برای تجارت و ارتباطات است، و در سابق مرکز فرهنگ اسلامی در روسیه بوده است، (الموسوعه العربیه ص 571)، رجوع به غازان شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در نواحی شرقی هرات
لغت نامه دهخدا
در حال پاشیدن:
همی پای کوبنده بر فرش چین
ز سر مشک پاشان گل از آستین،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دو کوه اند به اعلای شریف. (منتهی الارب). دو کوهک است در طرف اعلای شریف در نقطۀ تلاقی دار کعب و کلاب و کوههای مزبور بسوی سواد متوجه اند و اطراف آن زمین سفیدی است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
امیر تاشان از بزرگان دربار پادشاهان قراختای کرمان است، بسال 675 هجری قمری که خواجه صدرالدین ابهری بجای قاضی فخرالدین بوزارت نصب شده بود، سلطان محمودشاه را در صحبت امیر تاشان به اردوی اصفهان فرستاد، رجوع به تاریخ گزیده ص 534 شود
لغت نامه دهخدا
رازی، گوید بیخ نباتی است و هیئت او آن است که سه بیخ باشد در هم پیچیده وپوست او را نشنح (؟) بسیار بود و به فرح (؟) مشابهت دارد و تفرقه بآن است که رنگ پاشان سرخ باشد و طعم عفص، (ترجمه صیدله ابوریحان بیرونی)، در صیدنه عربی چنین آمده است: باسان الرازی هوثلثه عروق کثیرالتلوی شبیه بالوج بالسریانیه ای اسنان الذئب، (عکس نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مرکزی دانشگاه)
لغت نامه دهخدا
خاقان سعید، (میرزا) چهارمین فرزند امیر تیمور گورکان است. در سال 779 هجری قمری به دنیا آمد و در سن بیست سالگی یعنی در سال 799 هجری قمری حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بنام خویش زد و در سن 38 سالگی یعنی سال مرگ تیمور ’807’ پادشاه مستقل بودو در سنوات 809 مازندران و 811 ماوراءالنهر و 817 فارس و 819 کرمان و 823 آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال 823 او را با اسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فرار اسکندر گشت و در سال 830 بوسیلۀ احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیلۀ کارد مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال 832 مجدداً اسکندر به عراق و آذربایجان تجاوز نمود و شاهرخ در صحرای سلماس بجنگ او شتافت و اسکندر نیز مجدداً فرار کرد. شاهرخ 43 سال سلطنت کرد و 73 سال عمر نمود و در سنۀ 850 هجری قمری در شهر ری درگذشت، در زمان سلطنت خویش برای ترمیم خرابیها که پدرش کرده بود کوشش کرد. دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت. پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت راطرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت. و موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغه ای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوام الدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 554، 553) (تاریخ سرجان ملکم ص 159) (تاریخ مفصل ایران تألیف عبدالله رازی ص 353)
لغت نامه دهخدا
از قرای هرات است، (معجم البلدان) (تاج العروس) (مراصد الاطلاع) (الانساب سمعانی)، دهی است بهرات، (منتهی الارب)، دهکده ای است از دهات هرات، (مرآت البلدان ج 1 ص 160)، از قراء هرات است، (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110)، بین هرات و غور است، (حاشیۀ تاریخ سیستان ص 206) : روز شنبه دهم جمادی الاولی از هرات برفت باسوار و پیادۀ بسیار و پنج پیل سبکتر و منزل اول باشان بود، (تاریخ بیهقی ص 110)، احتمال اینکه باشان مرو و باشان هرات محل واحدی باشد نیز میرود
لغت نامه دهخدا
احمد بن موسی بن عیسی فراز قاضی، وی در شهر کاشان به شغل قضاء منصوب شد، از ابراهیم حسن همدانی روایت کند و ابوبکر محمد بن ابراهیم بن مقری از وی روایت دارد، (الانساب سمعانی)
فضل اﷲ بن علی علوی حسین قاشانی، از علماء است، من در سفرم به کاشان واصفهان محضر او را درک کردم و از وی روایاتی نوشتم و بخشی از اشعار او را اخذ کردم، (الانساب سمعانی)
ابراهیم بن عبداﷲ، مکنی به ابواسحاق منسوب به کاشان قم، وی از ابی مصعب احمد بن ابی بکر نهری روایت دارد و از او محمد بن ابراهیم، (الانساب سمعانی)
جعفر بن محمد بن محمد رازی، مکنی به ابومحمد، از دانشمندان است، ابوسهل هارون بن احمد استرابادی از وی روایت کند، (الانساب سمعانی)
علی بن زید قاشانی، از قدماست، ابن ماکولا گوید: وی یکی از فضلاء مشهور است، (الانساب سمعانی)
عبدالرحمن بن حسن ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن ابی سعید، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
عبداﷲ بن حسین، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
اسعد بن حمید، ملقب به قاشانی از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن محمد، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
لغت نامه دهخدا
کاشی. آجر کاشی: و کان نزولی باصفهان فی زاویه تنسب للشیخ علی بن سهل تلمیذ الجنید و بها حمام عجیب مفروش بالرخام و حیطانه بالقاشانی. (ابن بطوطه). حیطانها (حیطان المدارس و الخوانق و الزوایا بالنجف بالقاشانی و هو شبه الزلیج عندنا لکن لونه اشرق و نقشه احسن. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
نسبت است به قاشان و آن دهی است از دهات هرات و آن را باشان نیز گویند. (روضات چ 1 ص 54) ، نسبت است به قاشان و آن معرب کاشان، شهری است معروف نزدیک قم. (الانساب سمعانی). رجوع به کاشان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاقان
تصویر قاقان
خاقان بنگرید به خاقان ترکی خاقان نبگرید به خاقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
در حال پاشیدن: مشک پاشان
فرهنگ لغت هوشیار
ترازویی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ را از شاهین آن آویزند قسطاس
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاغان
تصویر قاغان
خاقان بنگرید به خاقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشان
تصویر کاشان
خانه، کاشانه: (بسته پیشت کمر دو پیکر وار بت مشکوی و لعبت کاشان) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
قشون لشکر
فرهنگ گویش مازندرانی
رنگ دادن پارچه، پس گرفتن سخن
فرهنگ گویش مازندرانی