جدول جو
جدول جو

معنی قازبگی - جستجوی لغت در جدول جو

قازبگی
(بَ / بِ)
سکه ای است معروف. (آنندراج). رجوع به قاز به معنی پشیز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، رگل، عذر، خون ریزی ماهیانه، پریود، دشتانی، حیض، عادت ماهیانه، عادت، خون ریزی ماهانه، عادت ماهانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازدگی
تصویر وازدگی
واخورده، رد شده، مردود، یکه خورده، سرگشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازگی
تصویر تازگی
نو بودن، کنایه از طراوت، کنایه از خرمی، خوشی، شادمانی، اخیراً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قحبگی
تصویر قحبگی
زناکاری، روسپی گری
فرهنگ فارسی عمید
(عِ دَ / دِ)
حیض. بی نمازی. خون دیدگی. عذر شدن. لک دیدن
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ / لِ)
منسوب به قافله. آنها که در قافله هستند:
از که پرسند جز از مردم نیک وبد دهر
چون بر این قافلگی مردم سالار و سر است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
مامائی. ماماگی. مامنافی. (ناظم الاطباء). عمل ماما. فن قابله. شغل قابله
لغت نامه دهخدا
شیخ، محمد سعید بن شیخ محمد بابصیل مفتی شافعیه به مکه، او راست: 1- رساله فی اذکار الحج المأثوره و آداب السفرو الزیاره، در مکه بسال 1310- 1323 هجری قمری چاپ سنگی شده است، 2- رساله فی البعث و النشور فی أحوال الموتی و القبور، ضمن مجموعه ای در مطبعۀ شرف بسال 1298 هجری قمری چاپ شده است، 3- رسالتان: الاولی، فیما یتعلق بالاعضاء السبعه، دوم، فی التحذیر من عقوق الوالدین ... رجوع به اسعاد الرفیق در ترجمه بابصیل، در مادۀ ذیل شود، 4- القول المجدی فی الرد علی عبداﷲ بن عبدالرحمن السندی، در باتاویا بسال 1309 هجری قمری چاپ سنگی شده است، (معجم المطبوعات ج 1 ستون 505)،
مشرق را نیز گویند، (برهان)، ظاهراً بمعنی مغرب آمده است، فرقه، (معجم البلدان) (مرآت البلدان)
شهاب الدین، از علماء است، از اوست: حق المعرفه فی حسن الادراک فی وجوب الفطر والامساک، این کتاب در قازان به سال 1291 هجری قمری چاپ شده است، (معجم المطبوعات ستون 1480)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی وازده. مردودی. واخوردگی
لغت نامه دهخدا
(زَ دا)
خرّه ای است نزدیک باقردی از ناحیۀ جزیره ابن عمر. بازبدی در سمت غربی دجله و باقردی در سمت شرقی آن است و این دو محل دو خره اند مقابل هم و بازبدی نام قریه ای است مقابل جزیره ابن عمر که تمامت کوره را بدان نامیده اند. و نزدیک آن کوه جودی و قریۀ ثمانین است که ذکر آنها در قصۀ کشتی نوح آمده است. یکی از شعرا بازبدی را بر بغداد برتری داده و گفته است:
بقردی و بازبدی مصیف و مربع
و عذب یحاکی السلسبیل برود
و بغداد ما بغداد اما ترابها
فحمی و اما بردها فشدید.
(از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع).
نام قدیم ناحیه ای مرکب از 80 پارچه قریه میباشد که در ولایت دیاربکر در جوار جزیره ابن عمردر دامنه های کوه جودی واقع است. در برابرش یعنی در سمت مشرق نهر نامبرده ناحیۀ دیگری موسوم به باقردی قرار دارد. این ناحیه موطن برخی از علما و دانشمندان منسوب به بازبدی بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع به کرد و ریشه نژادی و تاریخی او صص 98-190 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازگی
تصویر تازگی
نوی، جدید بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحبگی
تصویر قحبگی
پارگی جافی زنا کاری روسبی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالبی
تصویر قالبی
یتکی، چپاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابجی
تصویر قابجی
حاجب دربان بواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابچی
تصویر قابچی
بنگرید به قاپوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابسی
تصویر قابسی
منسوب به فابس از مردم قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابضی
تصویر قابضی
در تازی نیامده گیرنده باژ گیر تحصیل مالیات دیوانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کاروان راهی منسوب به قافله آنان که در قافله هستند: از که پرسند جز از مردم نیک و بد دهر چون بر این قافلگی مردم سالارو سراست. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابگی
تصویر تابگی
منسوب به تابه یا نان تابگی. نان ساجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازبکی
تصویر ازبکی
منسوب به ازبک از طایفه ازبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
بی نمازی، عذر شدن، حیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلگی
تصویر قابلگی
مامائی، ماماگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازدگی
تصویر وازدگی
وازده بودن حالت وازده واخوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هازبی
تصویر هازبی
ماهی پهلو نکره ای ماهی سیم بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازدگی
تصویر وازدگی
((زَ دِ))
یأس، سرخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قحبگی
تصویر قحبگی
((قَ بِ))
زناکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازگی
تصویر تازگی
((زِ))
تازه بودن، نو، خرمی، طراوت، جدیداً، اخیراً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
((عِ دَ یا دِ))
حیض، عادت ماهانه زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاعدگی
تصویر قاعدگی
ماهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
دایگی، مامایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی نمازی، رگل، طمث، عادت زنانه، عادت ماهانه
متضاد: طهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تازگی
تصویر تازگی
Freshness, Novelty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از محله های قدیمی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تازگی
تصویر تازگی
свежесть , новизна
دیکشنری فارسی به روسی