جمع واژۀ قاذوره، پلیدیها ونجاستها (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ناپاکیها، (ناظم الاطباء) : امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند، هرکس که از این قاذورات تناول کردی بر جای بیفتادی و جان بدادی، (ترجمه تاریخ یمینی)، اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشت، (جهانگشای جوینی)، و در فارسی این جمع را چون مفردی بکار برند و آن دشنامی است جوانانی را که بیش از حد و سن خویش کنند، یا مدعی باشند
جَمعِ واژۀ قاذوره، پلیدیها ونجاستها (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ناپاکیها، (ناظم الاطباء) : امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند، هرکس که از این قاذورات تناول کردی بر جای بیفتادی و جان بدادی، (ترجمه تاریخ یمینی)، اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشت، (جهانگشای جوینی)، و در فارسی این جمع را چون مفردی بکار برند و آن دشنامی است جوانانی را که بیش از حد و سن خویش کنند، یا مدعی باشند
قابوک، مخارجۀ عمارت، (ناظم الاطباء)، مخارجۀ عمارت که در خانه ها میسازند و آن را در روم ’یوکلک’ گویند، (فرهنگ شعوری)، ناودانی که بر کنارهای بام سازند تا آب باران و برف بر آن سیلان کند، (ناظم الاطباء)
قابوک، مخارجۀ عمارت، (ناظم الاطباء)، مخارجۀ عمارت که در خانه ها میسازند و آن را در روم ’یوکلک’ گویند، (فرهنگ شعوری)، ناودانی که بر کنارهای بام سازند تا آب باران و برف بر آن سیلان کند، (ناظم الاطباء)
زن کناره کش از مردان، آنکه با مردم نیامیزد از بدی خوی خود، مرد کناره گزین، پاکیزه. دور از پلیدیها، شتر ماده که در گوشه ای خسبد جدا از شتران. (منتهی الارب) (آنندراج)
زن کناره کش از مردان، آنکه با مردم نیامیزد از بدی خوی خود، مرد کناره گزین، پاکیزه. دور از پلیدیها، شتر ماده که در گوشه ای خسبد جدا از شتران. (منتهی الارب) (آنندراج)
خشکسالی که زیان رساند و رندد و پوست برد هر چیزی را، بدفال، نامبارک، بدفالی، اسب در میدان که از پس همه آید، (منتهی الارب)، اسب یازدهم، (شرح نصاب از آنندراج)، اسب دهم از ده اسب که پس همه اسبان دود و آن را فسکل نیز گویند، (منتخب از آنندراج)، اسب که سپس اسبان رهان در تک آن چیزی باقی باشد، (منتهی الارب)
خشکسالی که زیان رساند و رندد و پوست برد هر چیزی را، بدفال، نامبارک، بدفالی، اسب در میدان که از پس همه آید، (منتهی الارب)، اسب یازدهم، (شرح نصاب از آنندراج)، اسب دهم از ده اسب که پس همه اسبان دود و آن را فسکل نیز گویند، (منتخب از آنندراج)، اسب که سپس اسبان رهان در تک آن چیزی باقی باشد، (منتهی الارب)