جدول جو
جدول جو

معنی قاذورات

قاذورات
قاذوره، نجاست از قبیل ادرار و مدفوع، کار زشت، گناه فاحش، زنا، پلیدی، مردار، آنکه به سبب بدخویی با دیگران مراوده و آمیزش نداشته باشد
تصویری از قاذورات
تصویر قاذورات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قاذورات

قاذورات

قاذورات
جمع قاذوره، پلیدی ها آخال قاذوره پلیدیها نجاستها
قاذورات
فرهنگ لغت هوشیار

قاذورات

قاذورات
جَمعِ واژۀ قاذوره، پلیدیها ونجاستها (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ناپاکیها، (ناظم الاطباء) : امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند، هرکس که از این قاذورات تناول کردی بر جای بیفتادی و جان بدادی، (ترجمه تاریخ یمینی)، اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشت، (جهانگشای جوینی)، و در فارسی این جمع را چون مفردی بکار برند و آن دشنامی است جوانانی را که بیش از حد و سن خویش کنند، یا مدعی باشند
لغت نامه دهخدا

محذورات

محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
محذورات
فرهنگ فارسی عمید

محذورات

محذورات
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار

عاذوراء

عاذوراء
بیماریی است در گلو، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

محذورات

محذورات
جَمعِ واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا