جدول جو
جدول جو

معنی قادربخش - جستجوی لغت در جدول جو

قادربخش
(دِ خَ لَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل و در 10000گزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان و در جلگه واقع و هوای آن گرم و معتدل است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ سارانی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادبخش
تصویر دادبخش
بخشندۀ عدل و داد، داد دهنده، عادل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
یکی از فرمانروایان بابری هندست (در 1037 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(دِ سُ خَ)
چیره گفتار. سخنگو. گشاده زبان:
چنان قادرسخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهرفشانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
درخش. برق آتش آسمانی که به تازی صاعقه خوانند. (آنندراج). بعضی صاعقه و رعد را گفته اند و بقول اکثر لغتی است در درخش و بقول سامانی درخش مخفف آذرخش است: برق بالفتح، درخش و ادرخش. (منتهی الارب). و رجوع به آذرخش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از داد بخش
تصویر داد بخش
بخشنده عدل
فرهنگ لغت هوشیار
اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید
متضاد: بی اثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد