جدول جو
جدول جو

معنی قاحط - جستجوی لغت در جدول جو

قاحط(حِ)
روزگار سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قواحط: زمن قاحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قحط
تصویر قحط
خشک سالی، قحطی، نایابی خواربار، نایاب
قحط و غلا: خشک سالی، نایابی و گرانی خواربار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
بازگردنده از حق، جابر، ستمکار
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
عام ٌ کاحطٌ، سال خشک بی باران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
از اتباع واحد است. (منتهی الارب). تنها. (ناظم الاطباء). واحد قاحد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سعال. سرفۀ سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جابر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ستمکار. (منتهی الارب). بیدادگر. (مهذب الاسماء). جورکننده. جائر. ظالم، بازگردنده ازحق. (ناظم الاطباء). ج، قاسطون. (مهذب الاسماء) : و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً. (قرآن 15/72) ، (از قسط یعنی عدل) عادل. دادگر
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن هنب. نام پدر قبیله ای است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن عتبه بن خالد، هم پیمان بنی زهره، عبدالرحمن بن عوف دختر او را به زنی گرفت، بخاری در تعلیقات نکاح از این داستان یاد کرده و گفته است که ابن سعد آن را در شرح حال عبدالرحمن آورده است، (الاصابه قسم اول ج 5 ص 224)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نومید. (ناظم الاطباء). ناامید. نومید. مأیوس. آیس
لغت نامه دهخدا
(قَ حِ)
جمع واژۀ قاحط. (ناظم الاطباء). رجوع به قاحط شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خشک. (آنندراج). خشکیده. پژمرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
قاط. (منتهی الارب). سعر قاطط، نرخ گران. وردنا ارضاً قاططا، یعنی درآمدیم در زمینی که نرخهای گران داشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قاط شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نعت فاعلی از لحط به معنی آب پاشیدن و سپوختن و راندن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
عام ماحط، سال کم باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سخت سرفنده. (منتهی الارب). کسی که سرفه می کند. (ناظم الاطباء). کسی که سخت سرفه می کند. (المنجد) ، زفیر برآورنده. (ناظم الاطباء) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خورنده و بیرون آورنده همه آنچه در کاسه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، قحف. (ناظم الاطباء) ، باران سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باران که ناگاه آید و همه چیز را ببرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سخت سیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). اسود. (ناظم الاطباء). قاتم. قاتن
لغت نامه دهخدا
(شَ حِ)
جمع واژۀ شقحطب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقحطب شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منزلی است میان راه مکه و مدینه که میان عثبانه و هبط العرج قرار دارد. (از نزهه القلوب ج 3 ص 170)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
شهری است در یمن و آن را توابع بسیاری است. (معجم البلدان) :
قالوا لنا السلطان فی شاحط
یأتی الزنا فی موضع الغائط
قلت هل السلطان اعلامها
قالوا بل السلطان من هابط.
زید بن الحسن الاخاطی (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دور: منزل شاحط، ای بعید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
گشادگی میان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قوح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاحف
تصویر قاحف
ته کاسه خور، باران لور آسا باران تند رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاحط
تصویر شاحط
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احط
تصویر احط
فرو افتاده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاحم
تصویر قاحم
سیاه سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاحل
تصویر قاحل
خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاحب
تصویر قاحب
سرفه سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
جابر، ستمکار، بیدادگر، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاحط
تصویر کاحط
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاط
تصویر قاط
نرخ گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
((س))
ظالم، ستمکار، بازگردنده از حق، جمع قاسطین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانط
تصویر قانط
((نِ))
ناامید، نومید، مأیوس، جمع قانطین
فرهنگ فارسی معین