- قابوق
- ترکی پوست پوسته ترکی پوست پوسته پوست قشر
معنی قابوق - جستجوی لغت در جدول جو
- قابوق
- پوست، قشر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قبق، قباق
قسمت بیرون آمدۀ عمارت مانند سایه بان
ترکی پوست پوسته دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد
مخارجه عمارت، ناوادانی که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن جمع آید
قاپول بنگرید به قاپول
مرد نیکوروی خوشرنگ
آلتی چوبین یا فلزی دارای دسته که باآن طعام و شراب خورند
ترکی بویه دان کشکول کیسه یا جعبه کوچک زرین مرصع به شکل قایق که در آن دستمال عطر و ادویه مقوی می گذاشتند. در عصر صفویه مهتر (رئیس خواجگان شاه) همیشه آن را بر کمر خود می بست
فرصت، قوت، توانائی، طاقت