جدول جو
جدول جو

معنی قابضی - جستجوی لغت در جدول جو

قابضی
در تازی نیامده گیرنده باژ گیر تحصیل مالیات دیوانی کردن
تصویری از قابضی
تصویر قابضی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مونث قابض مونث قابض. یا عضلات قابضه. عضلاتی باشد که سینه و اندامهای دم زدن را فراز هم آورد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را - از حرارت دل سوخته - بیرون کند و عضله های قابضه هشت است از هر سوی عضله چهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابسی
تصویر قابسی
منسوب به فابس از مردم قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابچی
تصویر قابچی
بنگرید به قاپوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابجی
تصویر قابجی
حاجب دربان بواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضی
تصویر قاضی
دادرس، دادور، داور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاضی
تصویر قاضی
کسی که از طرف قوۀ قضائیه یا حاکم وظیفۀ رسیدگی و حل و فصل دعاوی مردم را دارد، حاکم شرع، دادرس، رواکنندۀ حاجت
قاضی فلک (چرخ): در علم نجوم کنایه از ستارۀ مشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابض
تصویر قابض
دارویی که باعث ایجاد خشکی در روده ها و رفع اسهال می شود، گیرنده، درمشت گیرنده، تنگ کننده، درهم کشنده
فرهنگ فارسی عمید
داور، حکم کننده، فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابض
تصویر قابض
بیرون کشنده، درآورنده، قابض روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضی
تصویر قاضی
داور و حکم کننده
تنها به قاضی رفتن: کنایه از به سخن و عقیده مخالف توجه نکردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابض
تصویر قابض
((بِ))
گیرنده، در مشت گیرنده، در طب دارویی که یبوست ایجاد کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابض
تصویر قابض
Gripping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
цепляющийся
دیکشنری فارسی به روسی
पकड़नेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
আঁকড়ে ধরা
دیکشنری فارسی به بنگالی