- قائمه
- قائم، ستون، قبضه، دسته
معنی قائمه - جستجوی لغت در جدول جو
- قائمه
- مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سائم خود چر، رمه رمه گوسفند مونث سایم، چارپایانی که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن شریک باشند چریده باشند، رمه گوسفند
مونث صایم، جمع صایمات (صائمات)
رشته، رشتۀ پشمی ضخیم
قادم، پیشرو، پر دراز از بال مرغ
رشته پشمی ضخیم
مونث قادم و پیشپالان، پر دراز مونث قادم، مقدم پالان، پر دراز بال مرغ، جمع قوادم و قدامی
موی دم یا یال اسب و استر، رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند بزمو تاب
فرمانداری
مونث قائل نیمروز، خواب نیمروزی
مرغانه تخم مرغ
مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
لایمه در فارسی مونث لائم و نکوهش مونث لایم جمع لوائم (لوایم)، ملامت نکوهش: و در مراقبت حق به لایمه خلق و گفتگوی لشکر التفات ننمایند
نایمه در فارسی مونث نائم: زن خوابیده، مرگ، مار مونث نایم (نائم)، جمع نایمات
((مَ یا مِ))
فرهنگ فارسی معین
موی دم و یال اسب و استر، رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند، بزمو، تاب
((یِ مَ یا مِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث قایم، هر یک از دست و پای ستوران، نام زاویه ای که از عمود شدن خطی بر خط دیگر به وجود می آید و اندازه آن 90 می باشد، جمع قوائم
گاو، گوسفند، اسب و شتر که خود در بیابان بچرند و علف بخورند و اگر بیشتر سال را سائمه باشند با شرایط نصاب باید زکات آن ها داده شود
پیشوایان، رهنمودان
پیشوایان، امامان
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
پارسی است غامه از گل های خاتمکاری ترکی دشنه گرجی، جمع قائم، پایا ها
ایستاده، برخاسته، برپا
((اَ ئِ مِّ))
فرهنگ فارسی معین
جمع امام، پیشوایان، سران
ائمه اطهار: امامان شیعه
ائمه جماعت: پیش نمازان
ائمه الاسماء: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند و عبارتند از، حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم
ائمه اطهار: امامان شیعه
ائمه جماعت: پیش نمازان
ائمه الاسماء: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند و عبارتند از، حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم
ایستاده، پابرجا، استوار، ثابت و برقرار، پایدار،
لقب امام دوازدهم شیعیان، امام قائم، امام زمان، صاحب الزمان، قائم آل محمد،
مفرد قوام، کنایه از اقامۀ کننده حق، کنایه از حاضر و آماده برای انجام کاری
قائم به ذات: در فلسفه آنکه یا آنچه به خودی خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست، برای مثال زیرنشین علمت کائنات / ما به تو قائم چو تو قائم به ذات (نظامی۱ - ۵)
قائم به غیر: در فلسفه آنکه یا آنچه وجودش وابسته به غیر است و به غیر بستگی دارد
قائم به نفس: در فلسفه آنکه یا آنچه به خودی خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست، قائم به ذات
قائم شدن: ثابت و استوار شدن، محکم شدن
قائم کردن: بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
لقب امام دوازدهم شیعیان، امام قائم، امام زمان، صاحب الزمان، قائم آل محمد،
مفرد قوام، کنایه از اقامۀ کننده حق، کنایه از حاضر و آماده برای انجام کاری
قائم به ذات: در فلسفه آنکه یا آنچه به خودی خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست،
قائم به غیر: در فلسفه آنکه یا آنچه وجودش وابسته به غیر است و به غیر بستگی دارد
قائم به نفس: در فلسفه آنکه یا آنچه به خودی خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست، قائم به ذات
قائم شدن: ثابت و استوار شدن، محکم شدن
قائم کردن: بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
پادیر زدن
گوشه راست
زاویه ای که از عمود شدن خطی بر خط دیگر پدید می آید