معنی فیقه - جستجوی لغت در جدول جو

فیقه

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفیقه — تصویر شفیقه

(دخترانه)

مؤنث شفیق، مهربان

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از فایقه — تصویر فایقه

(دخترانه)

مؤنث فائق

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از فقیه — تصویر فقیه

عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از فیله — تصویر فیله

گوشت مرغوب، نرم و بدون استخوان
مؤنث واژۀ فیل، فیل مؤنث

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از فرقه — تصویر فرقه

دسته ای از مردم، طایفه، گروه

فرهنگ فارسی عمید

(مُ قَ)

رجوع به مفیق (معنی آخر) شود

لغت نامه دهخدا

(صَ قَ)

حادثه. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

(سَ قَ)

چوبی است باریک دراز، پهن که بر وی بوریا پیچند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فلیته مانندی باریک دراز از زر و نقره و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(اَ قَ)

بلای بد.

لغت نامه دهخدا

(شَ قَ / قِ)

شفیقه. مؤنث شفیق. (یادداشت مؤلف). رجوع به شفیق شود

لغت نامه دهخدا

دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فیقس — تصویر فیقس

لاتینی تازی گشته راش از گیاهان راش

فرهنگ لغت هوشیار

از ریشه پارسی ماده پیل فرانسوی پشت ماز گوشتی لطیف و لغزان که در حیوان قرار دارد و از آن مخصوصا برای کباب استفاده می کنند

فرهنگ لغت هوشیار

فینو کلاه کرکی یاپشمی سرخ کلاهی که با رنگ های دیگر به ویژه سیاه نیز دیده می شود گاهک زمان کوتاه دم کلاهی پشمی سرخ (غالبا) سفید یا رنگ دیگر که مصریان و بعض هندویان (و سابقا ترکان عثمانی) بر سر گذارند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فیهق — تصویر فیهق

فراخ، شتر پر شیر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فیئه — تصویر فیئه

بازگشت، هنگام، باز از مرغان

فرهنگ لغت هوشیار

تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین، جمع فاسق، جهمرزان ناراستکاران گمراهان

فرهنگ لغت هوشیار

نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فلیقه — تصویر فلیقه

موی اندک، سختی پتیار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فقیه — تصویر فقیه

دانا، دانشمند، دریابنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فنیقه — تصویر فنیقه

جوال گوال

فرهنگ لغت هوشیار

مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فرقه — تصویر فرقه

گروه مردم، دسته ای از مردم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فاقه — تصویر فاقه

لنگن، بیابان کوچک، شانه کوچک نیازمندی، فقر تنگدستی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ضیقه — تصویر ضیقه

تنگدستی درویشی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سفیقه — تصویر سفیقه

پرک نازک (پرک سکه)، زیغیچ چوبی که زیغ را گرد آن پیچند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از شیقه — تصویر شیقه

غاز مردابی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جیقه — تصویر جیقه

ترکی کلکی تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ریقه — تصویر ریقه

مانده جان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فیشه — تصویر فیشه

سر نره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رفیقه — تصویر رفیقه

((رَ قِ))

مؤنث رفیق، دختر یا زنی که با مردی که همسرش نیست، رابطه عاشقانه داشته باشد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فرقه — تصویر فرقه

دسته، گروه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از فقیه — تصویر فقیه

دین شناس

فرهنگ واژه فارسی سره

فاسق، معشوقه، نشمه
متضاد: رفیق

فرهنگ واژه مترادف متضاد