جدول جو
جدول جو

معنی فیطا - جستجوی لغت در جدول جو

فیطا
سویق است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیحا
تصویر فیحا
فراخ، وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیفا
تصویر فیفا
زمین و جای فراخ و هموار، بیابان بی آب
فرهنگ فارسی عمید
در رامسر و شهسوار به درخت بید گفته میشود، (فرهنگ فارسی معین)، فک، فیک
لغت نامه دهخدا
شجرهالکلب. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دارفلفل، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی کبر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نوعی از صنوبر. قمل قریش. (یادداشت مؤلف). صنوبرالصغار. (یادداشت دیگر). به یونانی حب صنوبر صغار است، و آس بستانی را نیز نامند و غلط کرده صاحب تحفه که نبک آس نوشته. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
زرنیق احمر، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی دودالثفل است و به عربی اسم اقحوان است و به سریانی قثاء. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ یُ)
رمز است از فیقال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسم عبرانی انفخه است، و به سریانی فیثا نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی به معنی دوستدار باشد، (برهان)، رجوع به فیلسوف شود
لغت نامه دهخدا
طاوس باشد، و آن پرنده ای است در هندوستان، (برهان)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوره است که بفارسی آهک گویند. (فهرست مخزن الادویه). طیطالوس
لغت نامه دهخدا
ایطاء، درعلم عروض بازگردانیدن قافیتی است دوبار و آن دو نوعست: جلی و خفی، ایطاء جلی چنانکه بوسلیک گفته است:
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت مشفق تر،
و دقیقی گفته:
چگونه بلایی که پیوند تو
نجویی بدست و بجویی بتر
شبی پیش کردم چگونه شبی
همی از شب داج تاریک تر
درنگی که گفتم که پروین همی
نخواهد شد از تارکم راست تر،
و ایطاء جلی از عیوب فاحش است در شعر الاکه قصیده دراز باشد چنانکه از بیست و سی بیت که در اشعار پارسی حد قصیده است بقول بعضی درگذرد، یا قصیده را دو مطلع باشد پس شاید که یک قافیت در مطلع دوم بازگرداند و تکرار قافیۀ عروض را از مطالع ایطاء نشمارند، و اما ایطاء خفی آن است که بعضی از حروف در قصیده ای مکرر گرداند بر وجهی که میان هر دو فرقی توان نهاد چنانکه آب و گلاب و سازگار و کامگار و شاخسار و کوهسار و آبدار و پایدار و از آن خفی تر چنانکه رنجور و مزدور و دانا و گویا و مرزبان و پاسبان، (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم صص 214- 217)، مکرر کردن قافیه، (غیاث اللغات) (آنندراج) :
نثرش بری ز لغو و خطش از خطا و سهو
نظمش ز حشو و سهو و زایطاء و شایگان،
سوزنی،
بازگو از سر اگرچه قافیت ایطا شود
میر عالم زین دین زیبا ولی النعمتی،
سوزنی،
فکانما هذا الزمان قصیده
اضطرّ قائلها الی الایطاء،
ابوالعلاء معری، دادن و گزاردن حق کسی بتمام، (غیاث)، بتمام گذاردن حق کسی را، (منتهی الارب)، تمام دادن حق، (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج)، پرداختن حق کسی را، (از ناظم الاطباء) : و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد، (سندبادنامه ص 279)،
بر امید کف چون دریای تو
در وظیفه دادن و ایفای تو،
مولوی،
ای فقیران را عشیره و والدین
در خراج و خرج و در ایفاء دین،
مولوی،
، برآمدن بر چیزی، (منتهی الارب)، مشرف شدن بر چیزی، (آنندراج)، برآمدن و مشرف شدن بر آن چیز، (ناظم الاطباء)، بر بالا شدن، (تاج المصادر بیهقی)، آمدن برقوم، (منتهی الارب) (آنندراج)، آمدن آن قوم را، (ناظم الاطباء)، تمام کردن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ایتا، نام یکی از حروف یونانی است، (یادداشت بخط مؤلف)، سر برآوردن آهوبره و گوش استیخ کردن، (منتهی الارب) (آنندراج)، بلند کردن آهو سر خود را و استیخ کردن گوشهای خود را، (ناظم الاطباء)، شتافتن، (از منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)، بلند گردیدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، بلند شدن چیزی، (از ناظم الاطباء)، وفد فرستادن، (تاج المصادر بیهقی)، برسولی فرستادن نزد کسی، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، فرستادن، روانه کردن، مراسله، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تن دادن بز و گوسفند ماده و نر را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بسپردن دادن بکسی چیزی را، بر کار نادانسته و ناپیدا فرمودن کسی را، قدم بر جای قدمی دیگر نهادن، باز گردانیدن قافیه ای دوبار شایگان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در فرهنگ معین آمده و از آن روی که کجایی بودن آن آشکار نگردیده ناگزیر باید آن را چنین نوشت: فیتل از گیاهان و شاید فیظل گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایااست و گلهایش بشکل گل حویج است و در سراسر مناطق معتدل افریقا و اروپا و آسیا می روید و در طب عوام به عنوان مدر و مقوی مصرف می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطا
تصویر فطا
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیکا
تصویر فیکا
در رامسر و شهسوار و مازندران بدرخت بید گفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیحا
تصویر فیحا
زمین فراخ، آشام باتوابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیحا
تصویر فیحا
((فَ))
زمین فراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیفا
تصویر فیفا
((فَ))
بیابان، بیابان بی آب، تخته سنگ نرم
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای برای کندن زمین وجین علف هرز
فرهنگ گویش مازندرانی