جدول جو
جدول جو

معنی فیضوضاء - جستجوی لغت در جدول جو

فیضوضاء(فَ)
کار مشترک میان قوم، یا کار که در آن قوم مختلف باشند و یکی به حق دیگری تصرف کند. (منتهی الارب) : امرهم فیضوضاء بینهم، یعنی مختلف اند در آن و تصرف میکند هر واحد چیزی که مر دیگری راست. (منتهی الارب). رجوع به فوضوضاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ)
رجوع به فوضوضاء. فیضوضه و فیضوضی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
قومی که مختلطاند و هر یک در آنچه ازآن دیگری است مداخله کند. (اقرب الموارد). امر فوضوضاء، کار مشترک میان آنها، یا کار که آن قوم مختلف باشند و یکی به حق دیگری تصرف کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فیوض. جج فیض، برخلاف لزوم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ ضو ضا)
فیضوضاء. فوضوضاء. رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
بسیار شدن آب، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب). فیض. فیضان، لبالب رفتن رود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فیضان و فیض شود، آشکار کردن راز را. (منتهی الارب). رجوع به فیض و فیضان شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضوضا. رجوع ب-ه ض-وض-ا ش-ود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بانگ کردن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیوضات
تصویر فیوضات
شارش ها، دهش ها ،جمع فیوض، جمع الجمع فیض، بر خلاف لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوضات
تصویر فیوضات
((فُ))
جمع فیوض. جج فیض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضوضاء
تصویر ضوضاء
((ضَ یا ضُ))
شور و غوغا، هیاهو، بانگ
فرهنگ فارسی معین