جدول جو
جدول جو

معنی فیض - جستجوی لغت در جدول جو

فیض
سود، بهره و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی، کنایه از توفیق، سعادت، در تصوف آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمت کسب به قلب القا می شود، بخشش، جود، روان گشتن آب، ریزش، آب روان
تصویری از فیض
تصویر فیض
فرهنگ فارسی عمید
فیض
(فَ)
علی اکبر بن محمد. از نویسندگان و شاعران و خطاطان مشهور قم و پدر مرحوم آیت الله میرزا محمد فیض است. کتیبۀ ضریح آستانۀ قم به خط ثلث از آثار اوست. تألیفاتی دارد از جمله: 1- جنگ و تذکره ای در ادبیات و حالات شعرای قم. دیوان اشعار وی نیز ضمیمۀ همین کتاب است در مجلدی مشتمل بر بیش از یکهزار صفحه با خط زیبای خود مؤلف، و در کتاب خانه شخصی عباس فیض در قم نگاهداری میشود. 2- تاریخ قم، خطی. 3- فرامین فتحعلی شاه. از اشعار اوست:
من و گیسوی تو در هر شب و هر روز نهیم
همچو محنت زدگان بر زبر زانو سر
او به زانو بنهد سر ز رسایی و کشی
من به زانو بنهم سر ز خیالات و فکر.
#
چرا دل ببندم در این زندگانی
که این زندگانی دو روزی است فانی
به حق خداوند فرد یگانه
که بی مثل و شبه است و انباز و ثانی
همان صحبت دوستان است و یاران
اگر حاصلی هست در زندگانی.
وی به سال 1312 هجری قمری در کربلا وفات یافت و در همانجا مدفون گردید. (تاریخ قم) (انجم فروزان)
لقب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم بدان جهت که بسیارجود بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فیض
بخشش بسیار
تصویری از فیض
تصویر فیض
فرهنگ لغت هوشیار
فیض
((فَ یا فِ))
بسیار شدن آب، بسیاری، بسیاری آب، ریزش، بخشش، جود
تصویری از فیض
تصویر فیض
فرهنگ فارسی معین
فیض
بهره
تصویری از فیض
تصویر فیض
فرهنگ واژه فارسی سره
فیض
بخشش، برکت، تفضل، عنایت، فضل، سرشار، فراوانی، لبریز، لطف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فیض
جمالٌ
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به عربی
فیض
Grace
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فیض
grâce
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فیض
grazia
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فیض
graça
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فیض
грация
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به روسی
فیض
Anmut
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به آلمانی
فیض
łaska
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به لهستانی
فیض
благодать
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فیض
gracia
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فیض
দয়া
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به بنگالی
فیض
فضل
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به اردو
فیض
genade
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به هلندی
فیض
ความเมตตา
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به تایلندی
فیض
neema
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فیض
lütuf
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فیض
優雅
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فیض
优雅
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به چینی
فیض
은혜
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به کره ای
فیض
rahmat
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فیض
कृपा
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به هندی
فیض
חֶסֶד
تصویری از فیض
تصویر فیض
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفیض
تصویر مفیض
آنکه اشک یا آب فروریزد، فیض دهنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی عمید
(فَ ضَ)
روانی اشک و شراب. (از منتهی الارب). رجوع به فیض، فیضان و فیضوضه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دکنی، شیخ ابوالفیض. برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است. به شعر خود میبالد. گویا حریفان عراقی که در اطرافش هستند از عظمت و هیبت او نمیتوانند در شعرش مداخله کنند، زیرا اشعار عجیبی از دیوانش انتخاب کرده و بعراق فرستاده بود، و بیتهای ذیل از آنهاست:
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
پیمانۀ می ساخته قندیل حرم را
هرچند به خاکستر دل کار نداری
آیینه به پیش آر من سوخته دم را
پیش از سپه آرایی میدان قیامت
حسن تو گرفت از سر خورشید علم را
فیضی چو نوشتی ز نیت دود برآمد
ای سوختۀ عشق نگه دار قلم را.
و این هم نمونه ای دیگر است:
مست عشقیم و ریاشوی حرم بادۀ ما
باده پالای در میکده سجادۀ ما
این گل تازه بگیر و ز شرف بر سر نه
کارمغانی ّ بهشت است فرستادۀ ما.
#
خیز و دریوزۀ اقبال کن از حضرت ما
که کم از هیچ سپاهی نبود همت ما.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدارص 52 و 53 از ترجمه فارسی).
وی پسر شیخ مبارک و برادر بزرگ شیخ ابوالفضل دکنی است. شیخ فیضی را تألیفات است. مسموع افتاده که نیمه ای از قرآن مجید را بی نقطه تفسیر کرده و کلفتی بی حاصل کشیده. وفاتش در سال 1040 هجری قمری (!) در لاهور اتفاق افتاده است. (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت ج 2 ص 26 ازچ سنگی تهران). ولادتش به سال 954 هجری قمری / 1574 م. در شهر اگرۀ هندوستان اتفاق افتاد. وفاتش به سال 1004 هجری قمری / 1595 میلادی بود. وی در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام سواطعالالهام است. وی بعد ازورود به دربار به مرتبۀ امیری و ملک الشعرائی رسید. فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است. به تقلید از نظامی مثنویهایی بنام ’سلیمان و بلقیس’ و ’نل و دمن’ و ’هفت کشور’ و ’مرکز ادوار’ و نیز داستان ’گیتا’ را به نظم کشیده. او راست:
شاهنشه بی نبرد عشق است
سلطان خرابه گرد عشق است
در ریگ روان دفینۀ او
در دست تهی خزینۀ او
صد معرکه عارض سپاهش
صد ناله نقیب بارگاهش
از آب جگر گذشته دلتنگ
بر آتش دل نهاده اورنگ...
و نیزاو راست:
فلک زین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش ویرانۀ من روشن است امشب
اگروقت طلوعت آید ای خورشید برگردی
پس از عمری است امشب کوکب اقبال من طالع
تو را ای شب نمیخواهم به وقت خود سحرگردی
عجب نبود که جز روز قیامت پرده نگشایی
که از صبح سعادت از شب من باخبر گردی
تو ای اخترشناس امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکس شبهای دگر گردی
مها امشب به جانان درددل دارم میا بیرون
که میترسم خدنگ آه فیضی را سپر گردی.
و نیز این رباعی از اوست:
آن روز که کردند شمار من و تو
بردند ز دست اختیار من و تو
فارغ بنشین که کارساز دوجهان
پیش از من و تو ساخته کار من و تو.
(از گنج سخن تألیف ذبیح الله صفا ج 3 ص 53 تا 61).
رجوع به تذکره های مخزن الغرایب و صحف ابراهیم و نیز رجوع به تاریخ ادبیات رضازادۀ شفق ص 374 و 375 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فیض. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
گریز گاه، باز گشتگاه سرشار کننده، سرازیر کننده افشاننده جاری کننده (آب اشک)، فیض دهنده فیض بخش بخشنده دهنده: (معاینه جرم آتش که مفیض نور است) (اوصاف الاشراف. 55)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیض
تصویر رفیض
هم آبخور برانداخته، خوی (عرق)، شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفیض
تصویر مفیض
((مُ))
جاری کننده، فیض دهنده، فیض بخش، فیض دهنده
فرهنگ فارسی معین