- فیصلی
- فرماندار
معنی فیصلی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حل و فصل کردن، بپایان بردن
حل و فصل کارها
فیصله دادن: به انجام رساندن کارها، خاتمه دادن
فیصله دادن: به انجام رساندن کارها، خاتمه دادن
حل و فصل کارها، فیصله
فیصل دادن: حل و فصل کارها، فیصله دادن
فیصل دادن: حل و فصل کارها، فیصله دادن
امدی هنگامی منسوب به فصل مربوط به فصل، تاریخی است از سال شمسی که به فصل تعلق دارد اما ماخذ آن تاریخ هجری قمری است. تفصیل این اجمال بدین منوال است که در عهد جلال الدین اکبر پادشاه هند در دفاتر تحصیل خراج هندوستان طرز جدید سیاق میرزایان ایرانی قرار یافت به جهت جمعیت اسلام. تاریخ سنبت بکر ماجیت که در دفاتر هند از قدیم معمول بود مندرج ساختند لیکن چون مدار تحصیل خراج بر فصول شمسی است لهذا تفاوت بسیار پیدا شد، در آن تاریخ که سال هجری قمری 971 بود و اتفاقا در آن ایام مبدا سال هجری که غره محرم باشد با ابتدای فصل پاییز و قرب زمان درجه اعتدال شب و روز که نزد هندوان یازدهم سنبله است - مطابق افتاد. از آن وقت سنین هجری را بدان قدر که گذشته بود فصلی نام نهاده آغاز سال از تحویل آفتاب به سنبله که تقریبا ابتدای ماه کورا و شروع هنگام درودن زراعت فصل پاییز باشد مقرر ساختند. چون سال تاریخ هجری که قمری بود در دفاتر تحصیل خراج به سبب تعلق فصل سال شمسی منتقل گردید و در دیگر مقدمات سال تاریخ هجری به دوازده ماه قمری به دستور سابق باقی ماند پس به مقابله تعداد ایام هر دو تاریخ در مدت دو سال و هشت ماه و شانزده روز چهار گهری زیادت یک ماه در شهور قمری پیدا گشت زیرا که سال شمسی 365 روز و ربع روز است و درینجا مراد از روز مجموع روز و شب است که شصت گهر باشد، پس سال قمری کوتاهتر است از سال شمسی به 10 روز و 53 گهری و 9 پل. بعد از انقضای مدت صد سال فصلی شمسی زیادت سه سال و چند روز بر سال هجری قمری پدید آید
داور، رای برنده داوری برنده، برنده تیغ برنده حاکم قاضی داور، جمع فیاصل، جدا کردن حق از باطل داوری، آنچه که بین امور را فیصل دهد، شمشیر بران
Quarterly, Seasonable, Seasonal
trimestralmente, sazonal
ежеквартально , сезонный
vierteljährlich, saisonal
kwartalnie, sezonowy
щоквартально , сезонний
trimestralmente, estacional
trimestriellement, saisonnier
trimestralmente, stagionale
kwartaal, seizoensgebonden
त्रैमासिक रूप से , मौसमीय
secara triwulanan, musiman
فصليٌّ , موسميٌّ
분기별로 , 계절적인
רבעוני , עונתי
季度地 , 季节性的
四半期ごとに , 季節的な
üç aylık, mevsimsel
kila robo mwaka, wa msimu
รายไตรมาส , ตามฤดูกาล
ত্রৈমাসিকভাবে , মৌসুমি
سہ ماہی , موسمی