جدول جو
جدول جو

معنی فیس - جستجوی لغت در جدول جو

فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
تصویری از فیس
تصویر فیس
فرهنگ فارسی عمید
فیس
تکبر، غرور، افاده، (فرهنگ فارسی معین)، عجب، کبر، بطر، (یادداشت مؤلف)، لاف زدن، خودستایی، (یادداشت دیگر)
کلاه سرخ ترکمانان عثمانی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فیس
تکبر غرور
تصویری از فیس
تصویر فیس
فرهنگ لغت هوشیار
فیس
تکبر، غرور
تصویری از فیس
تصویر فیس
فرهنگ فارسی معین
فیس
افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فیس
خودپسندی و فیس، صدای بیرون آمدن باد از سوراخی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
فیس
شهریّه، هزینه
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
شراب بسیارممزوج. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
افاده کردن. کبر نمودن. خودنمایی. لاف زدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به فیس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از لبلاب مأکول است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به سریانی عیدان بلسان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به رومی قطران است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
از رستاق ساوه، (تاریخ قم)، امروز ظاهراً ناحیه ای بدین نام نیست، و در ص 84 تاریخ قم بنای این محل را به بهرام بن گودرز نسبت داده اند
لغت نامه دهخدا
(ذَ ذَ فَ)
دور و فراخ گذاشتن گام را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سنگی که در حمام به پای مالند، وبهترین آن سبک کثیرالتجویف آن است، (حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
حبۀ مطبوخ یا ثمر است، (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طاوس باشد، و آن پرنده ای است در هندوستان، (برهان)
لغت نامه دهخدا
بسیارکبر، که بسیار فیس کند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به فیس و فیس کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیسو
تصویر فیسو
فیس کننده افاده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیس
تصویر دیس
شبیه، مانند، همتا بشقاب دراز و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیسور
تصویر فیسور
فرانسوی درزه زبانزد زمین شناسی، تراک
فرهنگ لغت هوشیار
نومید: مرد ناامید شونده نومید مایوس. (بود شیخی عالمی قطبی کریم اندران منزل که آیس شد ندیم)، جمع آیسان: (لیک خورشید عنایت تافته است آیسان را از کرم دریافته است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیستول
تصویر فیستول
فرانسوی ریشینه (ناصور) ناصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیس کردن
تصویر فیس کردن
افاده کردن، خود نمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیس کردن
تصویر فیس کردن
((کَ دَ))
فخر فروختن، تکبر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیسو
تصویر فیسو
افاده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیض
تصویر فیض
بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرس
تصویر فرس
پارسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکس
تصویر فکس
دورنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
خورشت فسنجان
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده و خودپسند
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده، خودبزرگ بین
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم افاده ای –ادا، کسی که زیاد می چسد
فرهنگ گویش مازندرانی