جدول جو
جدول جو

معنی فیروزرایی - جستجوی لغت در جدول جو

فیروزرایی
تسلط، چیرگی، دیگران را به اطاعت داشتن:
به فیروزرایی شه نیکبخت
به تخت رونده برآمد ز تخت،
نظامی،
رجوع به فیروزرای شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروزرای
تصویر پیروزرای
پیروز و کامیاب در رای و اندیشه، برای مثال جوان بخت بادی و پیروزرای / توانا و دانا و کشورگشای (نظامی۵ - ۹۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
آنکه فکرش بر دیگران برتری دارد، آنکه دیگران از او اطاعت کنند:
چه فرمایدم شاه فیروزرای
که فرمان فرمانده آرم بجای،
نظامی
لغت نامه دهخدا
مبارکی، میمنت، خوشی، خجستگی، فرخندگی، فال نیک:
مخالف شکن شاه پیروزبخت
به فیروزفالی درآمد به تخت،
نظامی،
به پایان شد این داستان دری
به فیروزفالی و نیک اختری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور:
خردمند بادی و پیروزرای
بپاکی بماناد مغزت بجای،
فردوسی،
جوانبخت بادی و پیروزرای
توانا و دانا و کشورگشای،
نظامی،
وزیر خردمند پیروزرای
بپیروزی شاه شد رهنمای،
نظامی
لغت نامه دهخدا
از قرای ری، (معجم البلدان)، و از آثار پیروزبن یزدجرد است، (فارسنامۀ ابن البلخی)، اکنون دهی بدین نام در استان مرکز نیست، رجوع به فیروزبران و فیروزبهرام شود
لغت نامه دهخدا
یکی از انواع رنگ آبی و آن آبی روشن است که با کمی سبز مخلوط شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیروز رای
تصویر فیروز رای
پیروزمند پیروز گر
فرهنگ لغت هوشیار