جدول جو
جدول جو

معنی فیحق - جستجوی لغت در جدول جو

فیحق
(فَ حَ)
ارض فیحق، زمین فراخ. (منتهی الارب). رجوع به فیحاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیح
تصویر فیح
منتشر شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیحا
تصویر فیحا
فراخ، وسیع
فرهنگ فارسی عمید
(ذَغ غ)
فراخ کردن میان هر دو پای را. (منتهی الارب). دور کردن دو پای را از یکدیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
فراخ از هر چیزی، شترمادۀ بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
دربان، نجار. (اقرب الموارد). درودگر. (آنندراج) ، آهنگر، پادشاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
مرد بلندقامت مضطرب و برهم اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پیله. (فرهنگ فارسی معین). پیله. دودالقز. بادامه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بلندقامت مضطرب خلقت، مرد درازبالا،
کوهی محیط بر دنیا، (منتهی الارب)، رجوع به قاف شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به شام میان دمشق طبریه و عقبۀ داود که به غور اردن سرازیر میشود، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ فیقه. (منتهی الارب). رجوع به فیقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیحا
تصویر فیحا
زمین فراخ، آشام باتوابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیهق
تصویر فیهق
فراخ، شتر پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته پیله پتیار سختی، لشکر، بزرگمرد، شگفت آور، مردیک چشم، چغاز (سلیطه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیح
تصویر فیح
پر گیاهی، فراخسالی، ارزانی ارزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیحا
تصویر فیحا
((فَ))
زمین فراخ
فرهنگ فارسی معین