جدول جو
جدول جو

معنی فیتالس - جستجوی لغت در جدول جو

فیتالس
(لُ)
یکی از بزرگان قدیم الوزیس که بنابر افسانه های یونانی سرس را نزد خود پناه داد و سرس نهال انجیری بدو تقدیم کرد. (فوستل دو کولانژ). فیتالوس. یکی از قهرمانان آتیک بود که در سواحل ایلیسوس به سر میبرد. در آن زمان که دمتر به جستجوی دختر خود به آتیک رفت فیتالس او را در خانه خود پذیرفت و در ازاء این خدمت مقداری نهال انجیر از رب النوع گرفت. اعقاب وی فیتالیدها مدتها امتیاز این کشت را در انحصار خود نگاه داشتند. هنگامی که تزه از کرنت مراجعت میکرد مورد پذیرائی اعقاب او قرار گرفت و آنها وی را در محراب خانوادگی خود از قتل هایی که کرده بود تطهیر کردند. فیتالیدها به پاداش این خدمت امتیازاتی در جشن های مخصوص تزه در آتن داشتند. (از فرهنگ اساطیر یونان و رم ترجمه بهمنش ص 241)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیال
تصویر فیال
اول، آغاز، ابتدا، برای مثال بر این داستان کش بگفت از فیال / ابر سیصد و سی و سه بود سال (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتال
تصویر فتال
بسیار تاب دهنده، ریسمان تاب
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، شب خوٰان، مرغ چمن، هزاران، هزاردستان، هزار، هزارآوا، عندلیب، بوبرد، زندلاف، زندواف، زندوان، مرغ سحر، زندباف، بوبردک، مرغ خوش خوٰان، شباهنگ، صبح خوٰان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتال
تصویر فتال
پسوند متصل به واژه به معنای فتالنده مثلاً گهرفتال برای مثال جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد / فروغ خنجر الماس فعل مغزفتال (ازرقی - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیال
تصویر فیال
فیلبان، نگهبان پیل، آنکه بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان، پیلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
مکر، فریب، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فینال
تصویر فینال
نهایی، آخری، فرجامی، در ورزش مسابقۀ پایانی در یک دورۀ رقابت ورزشی که به منظور تعیین رده های اول و دوم برپا می شود
فرهنگ فارسی عمید
در زبان فرانسه به معنی نهائی و آخری است،
آخرین مسابقۀ ورزشی، آخرین قسمت از سه یا چهار قسمت سونات، سنفنی، کنسرتو، مقابل اوورتور، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهرکی است بر لب رود فرات نهاده (از جزیره) و به حدود شام پیوسته. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رجوع به هیاطله شود:
مناره برآرم به شمشیر و گنج
ز هیتال تا کس نماند به رنج
نمانم به جایی پی خوشنواز
به هیتال و ترک از نشیب وفراز.
فردوسی (از انجمن آرا).
مر او را سبک شاه در بر گرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت.
فردوسی.
سوی شاه هیتال شد ناگهان
ابا لشکر و گنج و چندی مهان.
فردوسی.
که از مرز هیتال تا مرز چین
نباید که کس پی نهد بر زمین.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ لِ)
جمع واژۀ فیلق. (منتهی الارب). رجوع به فیلق شود
لغت نامه دهخدا
غدار و مکار و چاپلوس و ناراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به تیتال شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
کشتن و کارزار کردن، (منتهی الارب) (آنندراج)، قتال، مقاتله
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ فیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان، دارای 250 تن سکنه. آب آن از شمرود و محصول عمده اش برنج، ابریشم، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
فریب و چاپلوسی را گویند، (برهان)، مکر و فریب و بدین معنی مشترک است در هندی، (آنندراج)، فریب و حیله و مکر و چاپلوسی، (ناظم الاطباء)، فریب و مکر و چاپلوسی و تملق، (فرهنگ فارسی معین)، سخنان فریبنده، گفتاری فریبنده، سخنان آرام کننده، چرب زبانی با طفل، آرام کردن بچه و مانند او را بزبان: با زبان و تیتال طوری بچه را از گریه بازداشتم، با بچه با زبان و تیتال باید رفتار کرد نه با کتک، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) :
لب از مژگان پر از تیتال عشوه
دو چشم آبستن اطفال عشوه،
فوقی یزدی (از آنندراج)،
چون کلام اﷲ ناطق معجزی داری بیار
هیچکس از شیوۀ تیتال پیغمبر نشد،
باقر کاشی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
جزر بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
اسم یونانی سعد است. (فهرست مخزن الادویه). فیناروس
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ملطی. ثالس. از حکمای ’مکتب ایونی’ از قدیمترین و معروفترین دانشمندان هفتگانه است که در حدود 640ق. م. در ملیطه متولد شد. وی در هندسه و نجوم دستی داشته و کسوف سال 585 قبل از میلاد را پیش بینی کرد و آب را مادهالمواد میدانست. خاصیت کهربا را دریافت و گمان می کرد که قدرت جذب کهربا بر اثر وجود روح در آن شی ٔ است و ارتفاع هرم را از روی اندازه گیری سایه بدست آورد و در هندسه هم کشفیاتی دارد و در حدود سال 548 قبل از میلاد درگذشت. رجوع به ثالس و ثالیس و تالیس و طالس شود
لغت نامه دهخدا
دروغ، (ناظم الاطباء)، سخنان بی فروغ، (آنندراج) (برهان قاطع)، خوش طبعی، مزاح، مطایبه، عادت، طبیعت، مزاج، (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) :
ز جغد و بوم بدیدار شوم تر صد بار
ولی بطعمه و خیتال جخج گوی همای،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیتال
تصویر قیتال
کشتار کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالس
تصویر تالس
دردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینال
تصویر فینال
در زبان فرانسه بمعنای نهائی و آخری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
چاپلوسی و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالس
تصویر فالس
آلمانی تازی گشته والس بنگرید به والس ساختگی دروغین سست
فرهنگ لغت هوشیار
هزار داستان، ریسمانتاب از هم گسستن جدا کردن بریدن، شکستن، در ترکیب به معنی فتالنده آید بمعانی ذیل الف - گسلنده: زره فتال گهر فتال. ب - پراکنده کننده داغان کننده مغز فتال، از جای برکنده. بسیار فتل، کسی که نخ و ریسمان و مانند آنها را تاب داده و فتیله کند
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی پیلبان، پیلدار در لغت فرس آمده: زمینی باشد که اول بار بکارند. ابو شکور گوید: مرین داستان کس نگفت از فیال ابر سیصد و سی و سه بود سال. مرحود دهخدا در مورد معنی فوق نوشته ند: غلط است در شعر (ابو شکور) معنی ابتکارا می دهد کش بگفت از فیال. تیری که پیکان آن دو شاخه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاله
تصویر فتاله
ریسمان بافی ریسمان ریسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
فریب، مکر، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتال
تصویر فتال
((فَ تّ))
بسیار تاب دهنده، کسی که نخ و ریسمان و مانند آن ها را تاب داده و فتیله کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتال
تصویر فتال
((فَ یا فِ))
از هم گسستن، بریدن، شکستن، در ترکیب با برخی واژه ها معنای از هم پاشنده، پراکنده کننده می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیال
تصویر فیال
تیری که پیکان آن دو شاخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فینال
تصویر فینال
آخر، آخرین، مرحله نهایی، مرحله پایانی، پایان مسابقه یا آخرین مسابقه ورزشی
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
فوران
فرهنگ گویش مازندرانی