جدول جو
جدول جو

معنی فیاف - جستجوی لغت در جدول جو

فیاف
جمع واژۀ فیف، (منتهی الارب)، رجوع به فیف شود
لغت نامه دهخدا
فیاف
جمع فیف، کویر ها جا های هموار
تصویری از فیاف
تصویر فیاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیاض
تصویر فیاض
(پسرانه)
جوانمرد و بخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه، فرزجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیاض
تصویر فیاض
پربرکت، فیض دهنده، بخشنده و جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیافی
تصویر فیافی
فیفاها، زمین ها و جاهای فراخ و هموار، بیابانهای بی آب، جمع واژۀ فیفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیار
تصویر فیار
فیاوار، برای مثال نیست فکری به غیر یار مرا / عشق شد در جهان فیار مرا (رودکی - ۵۴۵)، ویار، هوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیال
تصویر فیال
اول، آغاز، ابتدا، برای مثال بر این داستان کش بگفت از فیال / ابر سیصد و سی و سه بود سال (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیال
تصویر فیال
فیلبان، نگهبان پیل، آنکه بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان، پیلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیفا
تصویر فیفا
زمین و جای فراخ و هموار، بیابان بی آب
فرهنگ فارسی عمید
(فَ فی)
جمع واژۀ فیفاء. (منتهی الارب). بیابانها. (غیاث) : همه شب در سترۀ خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، مکانهای مستوی و هموار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فیف، جای برابر و هموار یا بیابانی بی آب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فیاف. فیوف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیار
تصویر فیار
شغل، کار، عمل، صنعت، پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیاش
تصویر فیاش
بوف نر، خرامنده: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیاض
تصویر فیاض
جوانمرد و بسیار بخشنده، بسیار فیض رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی پیلبان، پیلدار در لغت فرس آمده: زمینی باشد که اول بار بکارند. ابو شکور گوید: مرین داستان کس نگفت از فیال ابر سیصد و سی و سه بود سال. مرحود دهخدا در مورد معنی فوق نوشته ند: غلط است در شعر (ابو شکور) معنی ابتکارا می دهد کش بگفت از فیال. تیری که پیکان آن دو شاخه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوف
تصویر فیوف
جمع فیف، کویر ها جا های هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیاح
تصویر فیاح
(مبنی بر کسر است) تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاف
تصویر غیاف
ریش دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاف
تصویر عیاف
ننگ داشتن، ناخنوش داشتن خورش یا نوشاک را نخوردن بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
داروی چشم، هر داروی مخروطی و جامد شکلی که برای معالجه در مقعد داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
مرد شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیاف
تصویر جیاف
آبچین دزد (آبچین کفن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاف
تصویر زیاف
جمع زیف، درم های نبهره شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افیاف
تصویر افیاف
جمع فیف، زمین های تخت زمین های هموار، بیابانهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
((سَ یّ))
شمشیرزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
داروی چشم، داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود، شاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیفا
تصویر فیفا
((فَ))
بیابان، بیابان بی آب، تخته سنگ نرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیال
تصویر فیال
تیری که پیکان آن دو شاخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیاض
تصویر فیاض
((فَ یّ))
بسیار فیض دهنده، بسیار بخشنده، جوانمرد، جوی پر آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیار
تصویر فیار
شغل، کار، عمل، پیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیافی
تصویر فیافی
((فَ فِ))
جمع فیفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیار
تصویر فیار
صنعت
فرهنگ واژه فارسی سره
بخیل، سخاوتمندانه
دیکشنری اردو به فارسی