جدول جو
جدول جو

معنی فکس - جستجوی لغت در جدول جو

فکس
دورنگار
تصویری از فکس
تصویر فکس
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فکل
تصویر فکل
موهای مرتب شدۀ جلوی سر، پاپیون، کراوات، یقۀ پیراهن که با دکمه به آن وصل می شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکس
تصویر تکس
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکژ، تکیز، تکش، تکسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرس
تصویر فرس
اسب، پستانداری علف خوار، سم دار و با یال و دم بلند که برای سواری، بارکشی یا مسابقه از آن استفاده می شود
فرس اعظم: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فکرت ها، اندیشه ها، جمع واژۀ فکرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکس
تصویر سکس
امور جنسی، عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرس
تصویر فرس
ایران، ایرانی، ایرانیان، برای مثال ز باس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب / که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان (سعدی۲ - ۶۶۴)
فرس قدیم: فارسی باستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنس
تصویر فنس
سازه ای برای ایجاد حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژکس
تصویر ژکس
پرگس، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، برگست، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیس
تصویر فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکه
تصویر فکه
هشت ستاره به شکل قدح که پس از سماک رامح قرار دارد، کاسۀ درویشان، سفرۀ درویشان، کاسۀ یتیمان، سفرۀ یتیمان، اکلیل شمالی، قصعهالمساکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکس
تصویر چکس
نشیمن باز و شاهین و مانند آن ها، آشیانۀ مخصوص مرغان شکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکس
تصویر عکس
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود
عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند برای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلس
تصویر فلس
پولک
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکس
تصویر نکس
سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فعالیت آگاهانۀ ذهن برای دریافتن چیزی، اندیشه، محصول فعالیت ذهنی، مشغولیت ذهنی، ذهن، برنامه، هدف، توجه، نگرانی
فکر کردن: اندیشه کردن، اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
گردانیدن لفظ و سخن، بازگونه کردن، مقلوب کردن و وارونه کردن سخن آنچه در آینه و آب و امثال آن پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
گز، زبان گنجشک. آلتی که دسته کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کنند تبر تیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدس
تصویر فدس
تننده از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجس
تصویر فجس
بزرگی کردن، چیره شدن، زنده کردن زشتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرس
تصویر فرس
اسب، یکی از صورتهای فلکی شمالی که بشکل اسب تو هم شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنس
تصویر فنس
نیاز کشنده انگلیسی دیواره پر چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکه
تصویر فکه
کاسه درویشان بساک اپاختری از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکس
تصویر شکس
بد خوی بد برخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکس
تصویر سکس
جمعی افراد که از یک جنس باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکس
تصویر تکس
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکس
تصویر چکس
خجالت، شرمندگی، تکه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگری می پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکس
تصویر رکس
پلیدی، مردم بسیار، نو سازی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکس
تصویر آکس
فرانسوی آسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکس
تصویر بکس
غلبه کردن بر خصم و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکس
تصویر آکس
آسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاکس
تصویر فاکس
دورنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عکس
تصویر عکس
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرس
تصویر فرس
پارسی
فرهنگ واژه فارسی سره