جدول جو
جدول جو

معنی فکا - جستجوی لغت در جدول جو

فکا
نوعی بیلچه جهت وجین، نوعی مرغابی که به سرسره شهرت دارد، نام قسمتی از زمین کشاورزی در کته پشت آمل و بابل، زیر درخت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذکا
تصویر ذکا
(پسرانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضا
تصویر فضا
فضا (Atmosphere) حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه ای از عوامل زیر است: صحنه آرایی، نوع لباس ها، نوع آرایش و گریم بازیگران، رنگ های به کار رفته در صحنه، سبک بازیگری، زاویه بندی و کادر بندی و نوع حرکت دوربین، نوع تدوین و صدا.در فیلم های تاریخی، فانتزی، ترسناک، علمی- تخیلی و مهیج، فضاسازی بسیار مهم است زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فکل
تصویر فکل
موهای مرتب شدۀ جلوی سر، پاپیون، کراوات، یقۀ پیراهن که با دکمه به آن وصل می شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکا
تصویر بکا
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنا
تصویر فنا
جلوخان، پیشگاه، آستانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکاهی
تصویر فکاهی
دارای حالت خنده یا شوخی، به ویژه در مورد گفتار یا نوشتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکاهت
تصویر فکاهت
خوش طبع بودن، شوخ و خندان بودن، سخنان خنده دار گفتن و خندیدن، خوش طبعی، خوش منشی، مزاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکار
تصویر فکار
فگار، زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال از تبسم لب شیرینش همی شد خسته / وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار (انوری - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
(فُ نِ)
کار فکاهی نویس. نوشتن مطالب خنده آور. رجوع به فکاهی، فکاهی نویس و فکاهه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
فکاهه. خوش طبع و خوش منش گردیدن. (منتهی الارب). خوش منش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، بشگفت آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ هََ)
خوش منشی و لاغ. (منتهی الارب). مزاح برای انبساط نفس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
نویسنده ای که آثارش مطالب دلپذیر، خنده آور و کنایه دار در بر داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ / نِ)
فگانه. افگانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به فگانه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فاک ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فاک شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کِ جُ)
دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند، دارای 209 تن سکنه. آب آن از حبله رود و محصول عمده اش غله، پنبه، بنشن و لبنیات است. ساکنان از طایفۀ اصانلو و الیکائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
رجوع به فگار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فکاهت
تصویر فکاهت
شوخ و خندان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکاهه
تصویر فکاهه
فکاهت در فارسی خوش منشی لاغ شوخی خوشمزگی
فرهنگ لغت هوشیار
بز کوهی. توضیح این کلمه به سبب مشابهت با کلمه شکار و نیز بدان جهت که بز کوهی را شکار کنند به صورت شکار نیز استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکا
تصویر چکا
جل، نوایی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکا
تصویر زکا
جفت دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک و تیز هوش شدن، تیز خاطر شدن، زیرک شدن، زود دریافت کردن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، آفتاب خورشید مهر، التهاب شدت گرمی. خور تیز هوشی زیرکی نپراش، افروختن زبانه کشیدن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، تیز خاطر شدن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، نای بریدن، اخگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکا
تصویر آکا
ترکی برادر کلان
فرهنگ لغت هوشیار
مویش موییدن گریستن همراه با نالیدن، سرایش سراییدن، زاری رود، کمی شیر، کمی آب موینده بسیار گرینده بسیار گریه کننده. گریستن گریه کردن، گریه، گریه، اشک و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکاهی
تصویر فکاهی
در تازی نیامده خنده دار شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکاهی
تصویر فکاهی
((فُ))
خنده دار، نوشته یا گفته ای که بر اساس طنز و شوخی پرداخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فکاهت
تصویر فکاهت
((فَ هَ))
خوش طبعی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
اسپاش، کیهان، فراسو، فرامون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکا
تصویر آکا
ابر برادر، برادر کلان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرا
تصویر فرا
ماورا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکس
تصویر فکس
دورنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
خنده دار، شوخی، طنز، کمدی، مضحک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فکاکردن
تصویر فکاکردن
Deconstruction
دیکشنری فارسی به انگلیسی