جدول جو
جدول جو

معنی فکاهی

فکاهی((فُ))
خنده دار، نوشته یا گفته ای که بر اساس طنز و شوخی پرداخته شود
تصویری از فکاهی
تصویر فکاهی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فکاهی

فکاهی

فکاهی
دارای حالت خنده یا شوخی، به ویژه در مورد گفتار یا نوشتار
فکاهی
فرهنگ فارسی عمید

فکاهت

فکاهت
خوش طبع بودن، شوخ و خندان بودن، سخنان خنده دار گفتن و خندیدن، خوش طبعی، خوش منشی، مزاح
فکاهت
فرهنگ فارسی عمید

فاکهی

فاکهی
این انتساب میوه فروش را افاده کند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا

فاکهی

فاکهی
عبدالله بن احمد مکی (899-972 هجری قمری). از علمای زبان عرب است که زادگاه و محل وفاتش مکه بوده است. مدتی مقیم مصر بود و در فقه و ادب هر دو دست داشت. او را کتابهایی است بنام شرح الاجرومیه و شرح القطر که هر دو را در علم نحو نوشته است. (از اعلام زرکلی ص 546)
محمد بن علی فاکهی مکی، مکنی به ابوالسعادات (923-982 هجری قمری). ازفقهای شافعی و آشنا به ادب بود. مولد او مکه و محل وفاتش هند بوده است. از کتابهایش نورالابصار در فقه ورساله ای در لغت معروف است. (از اعلام زرکلی ص 857)
تاج الدین عمر بن علی بن سالم اللخمی الاسکندری (654-731 هجری قمری) عالم علم نحو و از مردم اسکندریه بود. او را کتابی بنام ’الاشاره’ است در نحو، و آثار دیگر نیز دارد. (از اعلام زرکلی ص 720)
محمد بن اسحاق. معاصر ازرقی است. وی کتاب تاریخ مکه را نوشت و در حدود سال 230 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ص 763). ابن الندیم نام کتاب او را ’مکه و اخبارها فی الجاهلیه و الاسلام’ ضبط کرده است. رجوع به الفهرست شود
لغت نامه دهخدا