جدول جو
جدول جو

معنی فوهده - جستجوی لغت در جدول جو

فوهده(فَ هََ دَ)
مؤنث فوهد. (منتهی الارب). رجوع به فرهذ شود
لغت نامه دهخدا
فوهده
کودک رسیده: مادینه
تصویری از فوهده
تصویر فوهده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وهده
تصویر وهده
زمین پست، گودال
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دَ)
وهد. زمین پست و هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). زمین پست و نشیب و هموار. (غیاث اللغات از نصاب و صراح)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
کودک فربه تمام خلقت. (منتهی الارب). رجوع به فرهذ شود
لغت نامه دهخدا
(فَهََ)
دهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ هََ دَ)
تأنیث ثوهد. دختر تمام خلقت فربه
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
خمیر خشکی را گویند که ازآن آبکامه سازند، و آبکامه خورشی است که از ماست و شیر و تخم سپند سوختنی و خمیر خشک سازند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(فُوْ وَ هََ)
شورش و غوغای مردم، ازهم بریدگی مسلمانان به غیبت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر شیرین مزه. (منتهی الارب). و در این معنی گویند به قاف است. (اقرب الموارد) ، دهانۀ کوچه. (منتهی الارب) ، دهانۀ راه، دهانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دهانۀ نهر. (اقرب الموارد) ، اول هر چیزی. ج، فوهات، فوائه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهانۀ کوه. (منتهی الارب) ، دهانۀ راه، دهانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دهانۀ جوی، شورش و غوغا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
مؤنث فهد، شرم انسان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، استخوان بلندبرآمده در پس گوش شتر، گوشت پارۀ بیرون جسته زیر سینۀ اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خمیر خشک را گویند که از آن آبکامه سازند، و آن خورشی است مشهور در صفاهان. (برهان). فودج. رجوع به فودج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوهد
تصویر فوهد
کودک رسیده: نرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوهه
تصویر فوهه
دهانه کوی، دهانه راه، دهانه جوی، شورش و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهده
تصویر فهده
یوز: مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوده
تصویر فوده
خمیر خشکی که ازآن آبکامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواده
تصویر فواده
خمیر خشکی که از آن آبکامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
وهده در پارسی پسته زمین نشیب زمین گود دره جای مطمئن و هموار، جمع وهد، زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وهده
تصویر وهده
((وَ دِ))
زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فواده
تصویر فواده
((فَ دَ یا دِ))
فوده، خمیر خشکی که از آن آبکامه سازند
فرهنگ فارسی معین