ظفرالدین، شاعری از اهل همدان و در خدمت ملکشاه سلجوقی بوده است. این شعر از اوست: به هنر باش هرچه خواهی کن نه بزرگی به مادر و پدر است نافۀ مشک را ببین به مثل کاین قیاسی بدیع و معتبر است. (از قاموس الاعلام) (شیخ...) ابن الداعی بن ظفر الحمدانی القزوینی، مکنی به ابوسلیمان. فقیه صالح از شاگردان ابی علی بن شیخ ابی جعفر طوسی است و او را نظمی لطیف است. (روضات ص 337) (السید ابی الفضل...) ابن الداعی بن مهدی العلوی العمری الاسترآبادی. فقیه ثقۀ صالح از شاگردان شیخ ابوالفتح کراجکی. (روضات ص 337) (شیخ...) ابن همام بن سعد الاردستانی. شیخ منتجب الدین در فهرست خویش وی را امام لغت گفته است. (روضات ص 337)
ظفرالدین، شاعری از اهل همدان و در خدمت ملکشاه سلجوقی بوده است. این شعر از اوست: به هنر باش هرچه خواهی کن نه بزرگی به مادر و پدر است نافۀ مشک را ببین به مثل کاین قیاسی بدیع و معتبر است. (از قاموس الاعلام) (شیخ...) ابن الداعی بن ظفر الحمدانی القزوینی، مکنی به ابوسلیمان. فقیه صالح از شاگردان ابی علی بن شیخ ابی جعفر طوسی است و او را نظمی لطیف است. (روضات ص 337) (السید ابی الفضل...) ابن الداعی بن مهدی العلوی العمری الاسترآبادی. فقیه ثقۀ صالح از شاگردان شیخ ابوالفتح کراجکی. (روضات ص 337) (شیخ...) ابن همام بن سعد الاردستانی. شیخ منتجب الدین در فهرست خویش وی را امام لغت گفته است. (روضات ص 337)
جمع واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو