- فوطه
- پارسی تازی گشته فوته لنگ دستمال سفره پیش بند شلوار شنا بروفه فوته. یا فوطه نان. پارچه ای که بالای خوان می اندازند
معنی فوطه - جستجوی لغت در جدول جو
- فوطه ((طِ))
- دستار، حوله، لنگ حمام، فوته
- فوطه
- لنگ، دستار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی شده بوته
زرد جولاهه از جانوران
هشیاری
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
لغزش در خشم، پیشی جستن پیشدستی
گفت و گو
پیرامون دهان از جانب بیرون پوزه
خمیر خشکی که ازآن آبکامه سازند
لنگ حمام
کاهیده فوه: دهانک
دهانه کوی، دهانه راه، دهانه جوی، شورش و غوغا
آوازه نیک، پراکنش بویه
بوی خوش، تیزی زهر، زهر آگینی، آغاز آغاز جوانی
گوجه فرنگی از گیاهان سبد بزرگ
فرو رفتن در آب
فوطه، لنگ، دستار
دهان، دندان، دیگ افزار داربوی، رنگ شکوفه سخن گفتن این واژه را آنندراج در رده فوه و فوه تازی دانسته پارسی است برگه زر و نکره که زیر نگین گذارند تا بر رنگ و زیب آن بیفزاید روناس از گیاهان ششتره ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفا و رنگ آن بیفزاید: یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست ساقی به پیش شمع نگهدار شیشه را. روناس
عمل و شغل فوطه باف
آنکه فوطه بافد
چاک کردن (قبا) قبا کردن (جامه)
کسی که فوطه فروشد
یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد، کسی که فوطه بسته باشد، مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار