معرب فوته. (فرهنگ فارسی معین). لنگ. ازار. بستن. بستنی. (از یادداشتهای مؤلف) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. (حدود العالم). ای نهاده به سر اندر کله دعوی جانت پنهان شده در فوطۀ نادانی. ناصرخسرو. بر تن خویش تو را فوطۀ کرباسی به که بر خاکت دیبای سپاهانی. ناصرخسرو. سوی حوض آمدند نازکنان گره از بند فوطه بازکنان. نظامی. ، جامه ای که از سند آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی پارچه است: هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا شبستری یا ریسمانی یا دست کار که فوطه است. (تاریخ بیهقی). چرا پیچد مگس دستار فوطه چرا پوشد ملخ رانین دیبا؟ خاقانی. چو شیخی فوطه پوشیده برون شد چو رندی دردنوشیده درآمد. خاقانی. ، چادر نگارین یا چادر خطدار، و لغهً سندی است. (منتهی الارب). ج، فوط. (از اقرب الموارد). ترکیب ها: - فوطه باف. فوطه بافی. فوطه پوش. فوطه دار. فوطه ربا. فوطه فروش. فوطه کردن. فوطۀ نان. رجوع به هر یک از این کلمات شود
معرب فوته. (فرهنگ فارسی معین). لُنگ. ازار. بستن. بستنی. (از یادداشتهای مؤلف) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. (حدود العالم). ای نهاده به سر اندر کله دعوی جانْت پنهان شده در فوطۀ نادانی. ناصرخسرو. بر تن خویش تو را فوطۀ کرباسی به که بر خاکت دیبای سپاهانی. ناصرخسرو. سوی حوض آمدند نازکنان گره از بند فوطه بازکنان. نظامی. ، جامه ای که از سند آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی پارچه است: هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا شبستری یا ریسمانی یا دست کار که فوطه است. (تاریخ بیهقی). چرا پیچد مگس دستار فوطه چرا پوشد ملخ رانین دیبا؟ خاقانی. چو شیخی فوطه پوشیده برون شد چو رندی دردنوشیده درآمد. خاقانی. ، چادر نگارین یا چادر خطدار، و لغهً سندی است. (منتهی الارب). ج، فُوَط. (از اقرب الموارد). ترکیب ها: - فوطه باف. فوطه بافی. فوطه پوش. فوطه دار. فوطه ربا. فوطه فروش. فوطه کردن. فوطۀ نان. رجوع به هر یک از این کلمات شود
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، دارای 226 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیمی، باقلا، ماش و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، دارای 226 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیمی، باقلا، ماش و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
اگر بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود و بیننده مستور است، تاویلش نیکو بود. اگر بیننده مفسد بود، دلیل آن بد است. جابر مغربی اگر در خواب دید که جامه ای از فوطه داشت، دلیل شادی و آسانی است. اگر آن فوطه را کهنه بیند، تاویل به خلاف این است. محمد بن سیرین اگر پادشاهی در خواب بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود، دلیل بر عدل او بود. اگر قاضی بیند، دلیل که قضا به راستی کند. اگر مشرکی بیند، دلیل است که مسلمان شود .
اگر بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود و بیننده مستور است، تاویلش نیکو بود. اگر بیننده مفسد بود، دلیل آن بد است. جابر مغربی اگر در خواب دید که جامه ای از فوطه داشت، دلیل شادی و آسانی است. اگر آن فوطه را کهنه بیند، تاویل به خلاف این است. محمد بن سیرین اگر پادشاهی در خواب بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود، دلیل بر عدل او بود. اگر قاضی بیند، دلیل که قضا به راستی کند. اگر مشرکی بیند، دلیل است که مسلمان شود .