جدول جو
جدول جو

معنی فوطر - جستجوی لغت در جدول جو

فوطر(طَ)
به یونانی تربد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فور
تصویر فور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
(پسرانه)
آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فطور
تصویر فطور
غذایی که با آن افطار می کنند، فطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
آفریننده، از نام های خداوند، سی و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وطر
تصویر وطر
حاجت، نیاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فور
تصویر فور
جوشیدن، کنایه از شتاب، تعجیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فور
تصویر فور
رنگ سرخ کم رنگ
تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوطه
تصویر فوطه
لنگ، دستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوار
تصویر فوار
جوشنده، فوران کننده
فرهنگ فارسی عمید
(فُ وَ)
منسوب به فوط که جمع فوطه به معنی لنگ باشد. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شوندر. (تذکرۀ ضریر انطاکی). چغندر
لغت نامه دهخدا
(فَوْ وا)
مبالغه است از فور و فوران. مؤنث آن فواره است. (از اقرب الموارد). رجوع به فواره شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
معرب فوته. (فرهنگ فارسی معین). لنگ. ازار. بستن. بستنی. (از یادداشتهای مؤلف) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. (حدود العالم).
ای نهاده به سر اندر کله دعوی
جانت پنهان شده در فوطۀ نادانی.
ناصرخسرو.
بر تن خویش تو را فوطۀ کرباسی
به که بر خاکت دیبای سپاهانی.
ناصرخسرو.
سوی حوض آمدند نازکنان
گره از بند فوطه بازکنان.
نظامی.
، جامه ای که از سند آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی پارچه است: هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا شبستری یا ریسمانی یا دست کار که فوطه است. (تاریخ بیهقی).
چرا پیچد مگس دستار فوطه
چرا پوشد ملخ رانین دیبا؟
خاقانی.
چو شیخی فوطه پوشیده برون شد
چو رندی دردنوشیده درآمد.
خاقانی.
، چادر نگارین یا چادر خطدار، و لغهً سندی است. (منتهی الارب). ج، فوط. (از اقرب الموارد).
ترکیب ها:
- فوطه باف. فوطه بافی. فوطه پوش. فوطه دار. فوطه ربا. فوطه فروش. فوطه کردن. فوطۀ نان. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حبهالخضراست. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فُ رُ)
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، دارای 226 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیمی، باقلا، ماش و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
ضبطر. ضبطار. مرد کلان جثۀ فربه ناکس بزرگ سرین. مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب). ج، ضیاطر، ضیاطره، ضیطارون
لغت نامه دهخدا
تصویری از فطور
تصویر فطور
روزه را باز کردن، افطار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
آفریننده، خالق، آغاز کننده در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطر
تصویر وطر
آرزو، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فور
تصویر فور
جوشش، شتاب، روش، تند زود تند زود سریع. یا برفور. سریعا فورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشایش روزه، روزه گشادن، عید فطر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فوته لنگ دستمال سفره پیش بند شلوار شنا بروفه فوته. یا فوطه نان. پارچه ای که بالای خوان می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوار
تصویر فوار
سر جوش دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه
تصویر فوطه
((طِ))
دستار، حوله، لنگ حمام، فوته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاطر
تصویر فاطر
((طِ))
آفریننده، خالق، روزه گشاینده، افطار کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فور
تصویر فور
((فُ))
زود، سریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فور
تصویر فور
بور، رنگ سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطر
تصویر فطر
((فِ طْ))
باز کردن روزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطر
تصویر وطر
((وَ طَ))
حاجت، نیاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطور
تصویر فطور
((فُ))
جمع فطر، شکاف ها
فرهنگ فارسی معین
بالاپوش، طیلسان، کمربند، لنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود و بیننده مستور است، تاویلش نیکو بود. اگر بیننده مفسد بود، دلیل آن بد است. جابر مغربی
اگر در خواب دید که جامه ای از فوطه داشت، دلیل شادی و آسانی است. اگر آن فوطه را کهنه بیند، تاویل به خلاف این است. محمد بن سیرین
اگر پادشاهی در خواب بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود، دلیل بر عدل او بود. اگر قاضی بیند، دلیل که قضا به راستی کند. اگر مشرکی بیند، دلیل است که مسلمان شود .
فرهنگ جامع تعبیر خواب