جدول جو
جدول جو

معنی فوط - جستجوی لغت در جدول جو

فوط
اسم مملکتی است که پسر حام در آنجا روزگار به سر برد، (قاموس کتاب مقدس)، نیز منظور قومی است که از نسل فوط پیدا شدند، (از حاشیۀ ص 444 ایران باستان پیرنیا)
لغت نامه دهخدا
فوط
پسر سوم حام، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
فوط
(فُ وَ)
جمع واژۀ فوطه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فوطه و فوته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فوطه
تصویر فوطه
لنگ، دستار
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
سست. ناتوان
لغت نامه دهخدا
مازریون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به مازریون شود
لغت نامه دهخدا
به رومی جلنار است، و فرفیون را نیز نامند، و خیربو را نیز گویند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
کنایه از قبا کردن جامه. (آنندراج). چاک کردن. (فرهنگ فارسی معین). مانند خرقه کردن که دریدن جامه از بی صبری در سوک یا جز آن باشد. (یادداشت مؤلف) :
من جامه بر وفات کرم فوطه کرده ام
جز فیض لطف تو که فرودآردم ز سوک.
ظهیر فاریابی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رَ / رُو)
فوطه فروشنده. کسی که فوطه فروشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو)
رجوع به فوطه ربا شود
لغت نامه دهخدا
فوطه رباینده. دزد و عیاری که فوطه و دستار از سر و دوش مردم می رباید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَنْ دَ / دِ)
فوطه دارنده. یکی از کارگران حمام که فوطه به کسان دهد و جامه های آنان را نگاه دارد، کسی که فوطه بسته باشد، در هند مأمور دولتی را گویند که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او میشود. خزانه دار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فوطه پوشنده. آنکه فوطه پوشد. آنکه فوطه به تن دارد:
هر درختی چو فوطه پوش بتی است
بر زمین اندرون کشان دامن.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ یِ)
جامه ای که بالای خوان می اندازند. (آنندراج). پارچه ای که بالای خوان می اندازند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
عمل و شغل فوطه باف. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فوطه بافنده. آنکه فوطه بافد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی تربد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
معرب فوته. (فرهنگ فارسی معین). لنگ. ازار. بستن. بستنی. (از یادداشتهای مؤلف) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. (حدود العالم).
ای نهاده به سر اندر کله دعوی
جانت پنهان شده در فوطۀ نادانی.
ناصرخسرو.
بر تن خویش تو را فوطۀ کرباسی
به که بر خاکت دیبای سپاهانی.
ناصرخسرو.
سوی حوض آمدند نازکنان
گره از بند فوطه بازکنان.
نظامی.
، جامه ای که از سند آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی پارچه است: هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا شبستری یا ریسمانی یا دست کار که فوطه است. (تاریخ بیهقی).
چرا پیچد مگس دستار فوطه
چرا پوشد ملخ رانین دیبا؟
خاقانی.
چو شیخی فوطه پوشیده برون شد
چو رندی دردنوشیده درآمد.
خاقانی.
، چادر نگارین یا چادر خطدار، و لغهً سندی است. (منتهی الارب). ج، فوط. (از اقرب الموارد).
ترکیب ها:
- فوطه باف. فوطه بافی. فوطه پوش. فوطه دار. فوطه ربا. فوطه فروش. فوطه کردن. فوطۀ نان. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(فُ وَ)
منسوب به فوط که جمع فوطه به معنی لنگ باشد. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
به یونانی جارالنهر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی عرطنیثاست، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به سریانی خسک است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد، کسی که فوطه بسته باشد، مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه فروش
تصویر فوطه فروش
کسی که فوطه فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه کردن
تصویر فوطه کردن
چاک کردن (قبا) قبا کردن (جامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه باف
تصویر فوطه باف
آنکه فوطه بافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه بافی
تصویر فوطه بافی
عمل و شغل فوطه باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفوط
تصویر ذفوط
سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فوته لنگ دستمال سفره پیش بند شلوار شنا بروفه فوته. یا فوطه نان. پارچه ای که بالای خوان می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه کردن
تصویر فوطه کردن
((~. کَ دَ))
چاک دادن قبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوطه
تصویر فوطه
((طِ))
دستار، حوله، لنگ حمام، فوته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوق
تصویر فوق
بالا، یادشده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقط
تصویر فقط
تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
بالاپوش، طیلسان، کمربند، لنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود و بیننده مستور است، تاویلش نیکو بود. اگر بیننده مفسد بود، دلیل آن بد است. جابر مغربی
اگر در خواب دید که جامه ای از فوطه داشت، دلیل شادی و آسانی است. اگر آن فوطه را کهنه بیند، تاویل به خلاف این است. محمد بن سیرین
اگر پادشاهی در خواب بیند که جامه ای از فوطه پوشیده بود، دلیل بر عدل او بود. اگر قاضی بیند، دلیل که قضا به راستی کند. اگر مشرکی بیند، دلیل است که مسلمان شود .
فرهنگ جامع تعبیر خواب