جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فوطه کردن

فوطه کردن

فوطه کردن
کنایه از قبا کردن جامه. (آنندراج). چاک کردن. (فرهنگ فارسی معین). مانند خرقه کردن که دریدن جامه از بی صبری در سوک یا جز آن باشد. (یادداشت مؤلف) :
من جامه بر وفات کرم فوطه کرده ام
جز فیض لطف تو که فرودآردم ز سوک.
ظهیر فاریابی
لغت نامه دهخدا

رفوزه کردن

رفوزه کردن
رد کردن (در امتحان) پذیرفته نشدن مقابل قبول کردن
رفوزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تفوه کردن

تفوه کردن
بر زبان آوردن، دهان گشودن بزبان آوردن، سخن گفتن: (حتی باین کلمه تفوه نباید بکنی)
تفوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

توطئه کردن

توطئه کردن
بد سگالیدن باهم ساختن ساخت و پاخت کردن، مقدمه چیدن برای وصول بامری
فرهنگ لغت هوشیار