جدول جو
جدول جو

معنی فوج - جستجوی لغت در جدول جو

فوج
جماعت، گروه، دسته، در امور نظامی هنگ واحدی در ارتش مرکب از سه گردان سپاه
تصویری از فوج
تصویر فوج
فرهنگ فارسی عمید
فوج
جماعت مردم یا جماعتی که بشتاب گذرد
تصویری از فوج
تصویر فوج
فرهنگ لغت هوشیار
فوج
((فُ))
گروه، دسته، قسمتی از ارتش، هنگ، جمع افواج
تصویری از فوج
تصویر فوج
فرهنگ فارسی معین
فوج
ارتش، جند، جوخه، جیش، خیل، رژیمان، سپاه، عسکر، قشون، گروه، لشکر، هنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فور
تصویر فور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرج
تصویر فرج
(پسرانه)
گشایش در کار
فرهنگ نامهای ایرانی
(جِ)
دهی است از بخش دستجرد شهرستان قم که دارای 893 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش گندم، بنشن، انگور، گردو و زردآلو است. مزارع دره خیار و آب دراز جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
به زبان ختای خاتون باشد، (از جامع التواریخ) (یادداشتهای قزوینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ / فُو فُو)
رجوع به همین ترکیب ذیل کلمه فوج شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که دارای 572 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، زیره و کاردستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فُو)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان گرگان که دارای 140 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش برنج، غله و لبنیات است. کاردستی زنان ابریشم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فُو)
فوج دارنده. فرمانده و رئیس فوج. (فرهنگ فارسی معین) :
که بیرون کند صدر را زین دیار
که از لشکر جهل شدفوجدار.
ملا طغرا.
، حاکم بیرون شهر. مقابل کوتوال که درون شهر است، فیلبان. پیلبان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بن شاخه های خرمابن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). بن شاخهای خرمابن، لغه ازدیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان سبزوار که دارای 29 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوج
تصویر دوج
پیشیاری زاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوج
تصویر بوج
تکبر غرور، خود نمایی، کر و فر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوج
تصویر زوج
شوی، همسر، جفت، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوج
تصویر اوج
طرف بالای هر چیز، بلند ترین نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوج
تصویر حوج
نیازمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زمانی که از طلوع آفتاب آغاز و به غروب ختم شود نهار روج مقابل شب لیل. یا روز امید و بیم قیامت رستاخیز. یا روز بخیر سلام و تعرفی است که در روز به شخصی که ملاقات کنند میگویند، شبانه روز: (او را بر تو سه روز حق مهمانی است) (کشف الاسرار 501: 2) یا روز بازار روزی که مردم در جایی جمع شوند و خرید و فروخت کنند، رونق کار و بار گرمی بازار، روزقیامت. یا روز باز خواست روز قیامت. یا روز برات روز جک. یا روز جک (چک) روز پانزدهم شعبان که روز برات است و شب این روز را شب جک و شب برات نامند. یا روز خوش ایام خوش، دوره جوانی. یا روز درنگ روز قیامت. یا روز سیاه (سیه) روز بد یوم نحس، روز ماتم، آزار تشویش. یا روز شمار روز قیامت. یا روز فراخ زمانی که بعد از طلوع صبح تا غروب را شامل است. یا روز کار روز جنگ. یا روز کوشش روز جنگ و جدال. یا روز مظالم رزو دادخواهی، روز قیامت. یا روز نام و ننگ روز جنگ و جدال، روز ساز و آواز. یا روز ننگ و نبرد روز جنگ و جدال، ظاهر آشکار، روزگار دوره فرصت: (امروز روز فلانی است)
فرهنگ لغت هوشیار
بهی به آبی. پارسی تازی گشته، توژ پوست درختی که بر زین اسب و کمان پوشند، میوه به که آن را بهی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوج دار
تصویر فوج دار
سرهنگ سر دسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوجین
تصویر فوجین
ترکی ختایی خدیش بانو فوجین بزبان ختای خاتون باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوجدار
تصویر فوجدار
رئیس فوج، فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوج مرغان
تصویر فوج مرغان
جغاله
فرهنگ لغت هوشیار
گروه گروه، هنگ هنگ گروه گروه دسته دسته: و هر گروهی (را) فوج فوج برو همی گذشتند، هنگ هنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوج
تصویر زوج
جفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق
تصویر فوق
بالا، یادشده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوج
تصویر اوج
اوگ
فرهنگ واژه فارسی سره
دسته دسته، گروه گروه، گله گله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی در شمال گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
به طور نظامی گرایانه، به عنوان یک سیستم نظامی
دیکشنری اردو به فارسی
کارآموزی نظامی، آموزش نظامی
دیکشنری اردو به فارسی
به طور نظامی، از نظر نظامی
دیکشنری اردو به فارسی
سربازانه، نظامی
دیکشنری اردو به فارسی