- فهمیدگی
- نیوندی فهمیده بودن
معنی فهمیدگی - جستجوی لغت در جدول جو
- فهمیدگی
- فهمیده بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی خردگی کاناکی نفهمی. یا خود را به نفهمیدگی زدن، خود را به نفهمی زدن: امیر ارسلان خود را به نفهمیدگی زد
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
نلکایان دریافته ها
دانستن
انحنا
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
دایمی، دایم، مداوم، ابدیت، ابد، ابدی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
انحنا، کجی، پیچیدگی
دانا، بافهم، آگاهانه
دائمی، به طور مداوم
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهم داشتن، حس کردن
دریافته دریافت شده درک شده، دانا عالم: آدم فهمیده ایست، با خبر مطلع
پی بردن، درک کردن
پیوستگی، دوام، مداومت، دائماً
فرانسوی نیمرویه ای
منسوب به همیشه، دایمی، همیشه، همواره
روییدگی، طلوع
Knowing, Understanding
Grasp, Comprehend, Understand
Perennial
sábio, compreensivo
compreender, entender
perene
знающий , понимающий
понимать , понять
perenne
wissend, verständnisvoll