جدول جو
جدول جو

معنی فهمی - جستجوی لغت در جدول جو

فهمی(فَ)
منسوب به فهم. رجوع به فهم شود، منسوب به فهم که بطنی است از قیس عیلان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فهمی(فَ)
تخلص سلطان محمد خدابنده است که پسر شاه طهماسب صفوی و پادشاهی صاحب جود و کرم بود و در فن نقاشی و موسیقی مهارت داشت. این ابیات از اوست:
چو نقش ابروی او در شراب ناب نماید
هلال عید بود کز فلک در آب نماید
فغان که نیست چنان محرمی که نامۀ شوقم
زروی لطف نهانی بدان جناب نماید
ز دردمندی فهمی به واجبی شود آگه
از این غزل دو سه بیتی گرانتخاب نماید.
این رباعی هم از اوست:
دلدار مرا به رغم اغیار امشب
داده ست به بزم خویشتن بار امشب
ای صبح چراغ عیش ما را نکشی
زنهار دم خویش نگه دار امشب.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 9 و 10)
اسمش میر شمس الدین محمد. اصلش از قریۀ خبیص کرمان و در زمان سلطان محمد صفوی صدرممالک محروسه بود. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 122)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فهیم
تصویر فهیم
بافهم، صاحب فهم، دانا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ)
نفهم بودن. فهم نداشتن. بی شعوری. ابلهی. نادانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فهما
تصویر فهما
با فهم دانا، جمع فهما (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
وهمی در فارسی پنداره ای سمرادین منسوب به وهم: خیالی تخیلی مقابل حقیقی: (اول لذت و آن جسمانی باشد یا غیر جسمانی وهمی باشد یاحقیقی)، ناشی از تصور غلط پنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمی
تصویر مهمی
مهم بودن قابل توجه و اهمیت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهیم
تصویر فهیم
نیک دریابنده، دراک، تیز، با فهم و دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهمی
تصویر نهمی
عدد ترتیبی برای نهم: نهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامی
تصویر فامی
سبزی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
کمانی زبانزد هندسه گونه ای چنبره (منحنی) که به کمان کشیده همانند است منسوب به سهم، یا شلجمی شکلی که هر نقطه آن از یک نقطه ثابت به نام کانون و یک خط ثابت به نام هادی به یک فاصله میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهمی
تصویر دهمی
در مرحله دهم دهمی
فرهنگ لغت هوشیار
بی خردی گولی نادانی بی شعوری بی خردی. نشان دادن که موضوع را نفهمیده اند: خودت را بنفهمی نزن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهیم
تصویر فهیم
((فَ))
با فهم، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهیم
تصویر فهیم
دانا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
Curly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
bouclé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
keriting
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kıvırcık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
カールした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
卷曲的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
מתולתל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
곱슬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
кудрявый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
घुंघराला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
gekruld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
riccio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
rizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
кучерявий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kręcony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
lockig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
encaracolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
কোঁকড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی