حوضچه ای در کشتی که زهاب آبهای کشتی در آن جمع گردد. (فرهنگ فارسی معین). حوض کشتی که در آن نشانۀ آب آن گرد آید، آوندی ساخته از چوب در کشتی که در آن آب خوردن نهند. (منتهی الارب). بشکه ای در کشتی که در آن آب شیرین ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : جهازات را مکلکل گردانید و فنطاسها که اوانی آب باشد چون دیدۀ عشاق از اشک مالامال ساخت. (تاریخ وصاف) ، کاسه ای که بدان آب شیرین بخش نمایند. (منتهی الارب)
حوضچه ای در کشتی که زهاب آبهای کشتی در آن جمع گردد. (فرهنگ فارسی معین). حوض کشتی که در آن نشانۀ آب آن گرد آید، آوندی ساخته از چوب در کشتی که در آن آب خوردن نهند. (منتهی الارب). بشکه ای در کشتی که در آن آب شیرین ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : جهازات را مکلکل گردانید و فنطاسها که اوانی آب باشد چون دیدۀ عشاق از اشک مالامال ساخت. (تاریخ وصاف) ، کاسه ای که بدان آب شیرین بخش نمایند. (منتهی الارب)
بینی خوک. (منتهی الارب). و بینی گرگ را هم گفته اند. (اقرب الموارد) : هو منیعالفنطیسه، یعنی استوار رای و دانش و صاحب ننگ و عار است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فرطوسه و فرطیسه شود
بینی خوک. (منتهی الارب). و بینی گرگ را هم گفته اند. (اقرب الموارد) : هو منیعالفنطیسه، یعنی استوار رای و دانش و صاحب ننگ و عار است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فرطوسه و فرطیسه شود
گیاهی است و آن بر دو قسم است، قسمی از آن دارای برگهای شبیه ببرگ عدس و شاخه هایی راست بطول یک وجب و ریشه کوچک و نازک است و از زمینهای شوره ناک میروید قسمی دیگر از آن دارای شاخ و برگ شبیه بشاخ و برگ گیاه موسوم به کمافیطوس و ریشه آن شبیه بریشه بقلۀ دشتی است. (از ابن بیطار) (از لکلرک). زهره. آبنوس کیانی. (واژه نامۀ گیاهی) ، گلابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اجاص شود
گیاهی است و آن بر دو قسم است، قسمی از آن دارای برگهای شبیه ببرگ عدس و شاخه هایی راست بطول یک وجب و ریشه کوچک و نازک است و از زمینهای شوره ناک میروید قسمی دیگر از آن دارای شاخ و برگ شبیه بشاخ و برگ گیاه موسوم به کمافیطوس و ریشه آن شبیه بریشه بقلۀ دشتی است. (از ابن بیطار) (از لکلرک). زهره. آبنوس کیانی. (واژه نامۀ گیاهی) ، گلابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اجاص شود
شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه) در نزدیک بغاز استانبول کنونی. درتاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی به نام این شهر در معاهدۀ صلح سیمون اشاره شده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 93 شود
شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه) در نزدیک بغاز استانبول کنونی. درتاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی به نام این شهر در معاهدۀ صلح سیمون اشاره شده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 93 شود
پتک بزرگ. لغت رومی یا سریانی است. (از منتهی الارب). پتک بزرگ. خایسک بزرگ. (زمخشری یادداشت مؤلف). مطرقۀ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث)
پتک بزرگ. لغت رومی یا سریانی است. (از منتهی الارب). پتک بزرگ. خایسک بزرگ. (زمخشری یادداشت مؤلف). مطرقۀ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث)
بیرونی نویسد وی از جملۀ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است، و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است، (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27)
بیرونی نویسد وی از جملۀ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است، و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است، (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27)