جدول جو
جدول جو

معنی فنصوری - جستجوی لغت در جدول جو

فنصوری
(فَ)
منسوب به فنصور، نوعی کافور که از فنصور آرند وپست تر از ریاحی و بهتر از مولی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منصوره
تصویر منصوره
(دخترانه)
مؤنث منصور، یاری داده شده، پیروزشده، پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
(فَ نَ)
شهری است بزرگ به هندوستان، جای بازرگانان، و از آن کافور بسیار خیزد و بارگه دریاست. و ملک فنصور را سطوها خوانند و او را مملکتی جداست. و اندر ناحیت فنصور ده پادشاست همه از دست سطوها. و هدنجیره از این ناحیت است. (حدود العالم). نام این شهر بصورت قیصور نیز آمده است:
به برت ماند کافور که در فنصور است
به دلت ماند پولاد که در ایلاق است.
رافعی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابوالعباس احمد بن محمد بن صالح، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست. (ابن الندیم) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است. شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است. رود خانه راوند و رود خانه شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان از این رودخانه مشروب می شوند. محصول عمده دهستان چغندرقند و محصولات دامی است. این دهستان از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 7500 تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی داربید و قراء مهم آن چنگان، مله سر، سیاه پله. چقاجنکه و حمیل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفۀ ابوجعفر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصور شود، قسمی آواز. یکی از گوشه های چهارگاه. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، قسمی کاغذ منسوب به ابوالفضل منصور بن نصر بن عبدالرحیم کاغذی، از مردم سمرقند. و قسمی دیگر از کاغذ نیز به نام منصوری شهرت داشته است اقدم از زمان ابوالفضل منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ری ی)
منسوب است به منصوره. (از انساب سمعانی). رجوع به منصوره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منصوری
تصویر منصوری
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصوری
تصویر منصوری
((مَ))
یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
((فَ وَ))
تکنولوژی، علم به صنایع و حرفه ها، مجموع اصطلاحات فنی و صنعتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فن آوری
تصویر فن آوری
تکنولوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
تكنولوجيا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
Technological
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
технологічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
প্রযুক্তিগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
tecnológico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
технологический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
تکنیکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
เทคโนโลยี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
tecnológico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
kiteknolojia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
teknolojik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
テクノロジーの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
技术性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
기술적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
teknologi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
प्रौद्योगिकीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
tecnologico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
טכנולוגי
دیکشنری فارسی به عبری