دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک که از قصبات قدیمی وآباد این ناحیه است. آب مشروب و زراعتی آن از پانزده رشته قنات تأمین میشود. این قصبه دارای بناهای تاریخی کهنه ای است که از جملۀ آنها مسجد شش ناو، مسجد جامع، امامزاده ای از بناهای سال 1066 هجری قمری، مقبرۀ ابوالعلاء از سال 1073 هجری قمری، قلعۀ خرابه بنام قلعۀ گیو و جز آن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک که از قصبات قدیمی وآباد این ناحیه است. آب مشروب و زراعتی آن از پانزده رشته قنات تأمین میشود. این قصبه دارای بناهای تاریخی کهنه ای است که از جملۀ آنها مسجد شش ناو، مسجد جامع، امامزاده ای از بناهای سال 1066 هجری قمری، مقبرۀ ابوالعلاء از سال 1073 هجری قمری، قلعۀ خرابه بنام قلعۀ گیو و جز آن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهان. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). دهن. (یادداشت مؤلف). ج، افواه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به هر سه حرکت و به تشدیدمیم نیز آمده است. (غیاث) (منتهی الارب). ج، افواه، افمام، و برای جمع افمام به اعتبار اصل واحدی نیست زیرا اصل فم، فوه است. (از اقرب الموارد) : همی به وصف تو جنبد ضمیرم اندر دل همی به مدح تو گردد زبانم اندر فم. مسعودسعد. پسته و فندق ز مهر و کین تو آگه شدند این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم. مسعودسعد. ، دهانۀ هر چیزی، چنانکه در ترکیبات زیر به کار رفته است: - فم الاسد، جایی است از دریا که خطرناک باشد. فلغند. (از برهان) : به جایی کشیدی ز راه خرد که ملاح خواندیش فم ّالاسد. فردوسی. رجوع به فلغند شود. - فم الحلقوم، حنجره. (یادداشت مؤلف). - فم الرحم، جایی بین بطن الرحم و ابتدای گردن آن. (یادداشت مؤلف) (بحر الجواهر). - فم المعده، دهانۀ معده. (یادداشت مؤلف). محل ورود غذا به معده. (یادداشت دیگر). سوراخ فوقانی معده که راه بین مری و معده است و در مجاورت قلب قرار دارد. فم المعده معمولاً فاقد دریچه یا ماهیچۀ تنگ کننده است، معذلک در برخی حیوانات از قبیل خرگوش و اسب فم المعده دریچه ای دارد. (فرهنگ فارسی معین)
دهان. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). دهن. (یادداشت مؤلف). ج، افواه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به هر سه حرکت و به تشدیدمیم نیز آمده است. (غیاث) (منتهی الارب). ج، افواه، افمام، و برای جمع افمام به اعتبار اصل واحدی نیست زیرا اصل فم، فوه است. (از اقرب الموارد) : همی به وصف تو جنبد ضمیرم اندر دل همی به مدح تو گردد زبانم اندر فم. مسعودسعد. پسته و فندق ز مهر و کین تو آگه شدند این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم. مسعودسعد. ، دهانۀ هر چیزی، چنانکه در ترکیبات زیر به کار رفته است: - فم الاسد، جایی است از دریا که خطرناک باشد. فلغند. (از برهان) : به جایی کشیدی ز راه خرد که ملاح خواندیش فَم ّالاسد. فردوسی. رجوع به فلغند شود. - فم الحلقوم، حنجره. (یادداشت مؤلف). - فم الرحم، جایی بین بطن الرحم و ابتدای گردن آن. (یادداشت مؤلف) (بحر الجواهر). - فم المعده، دهانۀ معده. (یادداشت مؤلف). محل ورود غذا به معده. (یادداشت دیگر). سوراخ فوقانی معده که راه بین مری و معده است و در مجاورت قلب قرار دارد. فم المعده معمولاً فاقد دریچه یا ماهیچۀ تنگ کننده است، معذلک در برخی حیوانات از قبیل خرگوش و اسب فم المعده دریچه ای دارد. (فرهنگ فارسی معین)
پس کسی که عمل کند، چیزی را که نمیخواهنداسم ببرند فمن یعمل خوانند چنانکه در مواقع لزوم بجای حقه وافور و بطری شراب استعمال میشود. توضیح ترکیب مذکور ماخوذ است از آیه فمن یعمل مثقال ذره خیرایره ومن یهمل مثقال ذره شرا یره. سوره 99 زلزال. آیه 7 و 8) (هرکه همسنگ مور خرد نیکی کند بیند آن (پاداش آن) و هر که هم سنگ مور خرد بدی کند بیند آن (وپاداش آن)
پس کسی که عمل کند، چیزی را که نمیخواهنداسم ببرند فمن یعمل خوانند چنانکه در مواقع لزوم بجای حقه وافور و بطری شراب استعمال میشود. توضیح ترکیب مذکور ماخوذ است از آیه فمن یعمل مثقال ذره خیرایره ومن یهمل مثقال ذره شرا یره. سوره 99 زلزال. آیه 7 و 8) (هرکه همسنگ مور خرد نیکی کند بیند آن (پاداش آن) و هر که هم سنگ مور خرد بدی کند بیند آن (وپاداش آن)