جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فم

فم

فم
دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فم
فرهنگ فارسی عمید

فم

فم
سپس. حرف عطف است. لغتی است در ثم. (منتهی الارب). رجوع به ثُم َّ شود
لغت نامه دهخدا

فم

فم
دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک که از قصبات قدیمی وآباد این ناحیه است. آب مشروب و زراعتی آن از پانزده رشته قنات تأمین میشود. این قصبه دارای بناهای تاریخی کهنه ای است که از جملۀ آنها مسجد شش ناو، مسجد جامع، امامزاده ای از بناهای سال 1066 هجری قمری، مقبرۀ ابوالعلاء از سال 1073 هجری قمری، قلعۀ خرابه بنام قلعۀ گیو و جز آن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

فم

فم
دهان. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). دهن. (یادداشت مؤلف). ج، افواه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به هر سه حرکت و به تشدیدمیم نیز آمده است. (غیاث) (منتهی الارب). ج، افواه، افمام، و برای جمع افمام به اعتبار اصل واحدی نیست زیرا اصل فم، فوه است. (از اقرب الموارد) :
همی به وصف تو جنبد ضمیرم اندر دل
همی به مدح تو گردد زبانم اندر فم.
مسعودسعد.
پسته و فندق ز مهر و کین تو آگه شدند
این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم.
مسعودسعد.
، دهانۀ هر چیزی، چنانکه در ترکیبات زیر به کار رفته است:
- فم الاسد، جایی است از دریا که خطرناک باشد. فلغند. (از برهان) :
به جایی کشیدی ز راه خرد
که ملاح خواندیش فَم ّالاسد.
فردوسی.
رجوع به فلغند شود.
- فم الحلقوم، حنجره. (یادداشت مؤلف).
- فم الرحم، جایی بین بطن الرحم و ابتدای گردن آن. (یادداشت مؤلف) (بحر الجواهر).
- فم المعده، دهانۀ معده. (یادداشت مؤلف). محل ورود غذا به معده. (یادداشت دیگر). سوراخ فوقانی معده که راه بین مری و معده است و در مجاورت قلب قرار دارد. فم المعده معمولاً فاقد دریچه یا ماهیچۀ تنگ کننده است، معذلک در برخی حیوانات از قبیل خرگوش و اسب فم المعده دریچه ای دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

فم

فم
چادری باشد که نثارچینان بر سر چوب بندند و بدان از هوا نثار ربایند. (برهان، لغات ملحقۀآخر کتاب). مصحف فخم است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا