جدول جو
جدول جو

معنی فلیفله - جستجوی لغت در جدول جو

فلیفله
(فُ لَ فَ لَ / لِ)
میوۀ درخت عود است و آن را ثمرهالعود گویند، و در لغت اندلس نانخواه را که زنیان باشد فلیفله خوانند. (برهان). ننه حوا. (فرهنگ فارسی معین). و بعضی ثمر پنجگشت را فلیفله خوانند. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
فلیفله
گیاه مشیانه (نه نه حوا)، نانخواه ننه حلوا
تصویری از فلیفله
تصویر فلیفله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلیله
تصویر دلیله
(دخترانه)
معشوقه، نام زنی که سبب گرفتار شدن شمشون شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتیله
تصویر فتیله
پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، فتیل، پلیته، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آن ها بحث می کند، تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه، حکمت، علت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده، گول خورده، کنایه از شیفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیفه
تصویر خلیفه
عنوان هر یک از جانشینان پیغمبر، رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی، خمیرگیر، قائم مقام، جانشین، داروغه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلیله
تصویر جلیله
جلیل، بزرگوار، کلان سال و محترم
فرهنگ فارسی عمید
(فَ سَ فی یَ)
مؤنث فلسفی. رجوع به فلسفی شود
لغت نامه دهخدا
اصل السوس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ذَ فَ)
خطا کردن، ضعیف و سست گردیدن، خطا کردن رای کسی در بازی فیال. (منتهی الارب) ، سست رای شدن مرد. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، خواب کردن به وقت عصر، و آن سبب جنون است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ تَ / تِ)
فریب خورده. گول خورده. (فرهنگ فارسی معین) :
شما فریفتگان پیش او همی گفتید
هزار سال فزون باد عمر سلطان را.
ناصرخسرو.
، مغبون. زیان دیده، شیفته. شوریده. عاشق شیدا. (فرهنگ فارسی معین).
ترکیب ها:
- فریفته شدن. فریفته شده. فریفته گردیدن. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(فُسَ فِ سَ)
فسیفساء. رجوع به فسیفساء شود
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ طُ لَ / طُ لَ طَلَ)
شهری است (دراندلس) بر بر کوه، و رود تاجه از گرد وی برآید. (حدود العالم). و از آن تا قرطبه هفت روز راه بوده است.این شهر را مسلمانان به سال نودویک از هجرت (مطابق 719 میلادی) متصرف شدند. (لین پول). و آن دارای 26هزار تن سکنه است. حمداﷲ مستوفی گوید: طلیطله خوش شهری است بر سر کوهی بلند و اکثر عماراتش از سنگ کرده اند، بنزدیک نهر تاجه است و آن رود در بزرگی بدجله نزدیک بود، از اقلیم پنجم است و در بعض کتب آن را از بلاد اندلس نهاده اند و در چندین مملکت علی حده گفته اند، مواقع و نواحی فراوان از توابع اوست، و در صورالاقالیم گویددر آن ملک سمور بسیار است. (نزههالقلوب). ثغر دانی. مدینه الاملاک. مقابل ثغر اعلی (سرقسطه و جهات آن). صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: چنین روایتست که بمدینه الملوک (کذا) دو خانه بیافتند (یکی) بر بالا و یکی بزیر. در خانه بالائین در، بیست وچهار تاج نهاده بود که قیمت آن خدای دانست و نام خداوندش بر هر یکی نبشته و در دیگر خانه مایدت سلیمان بن داود علیهما السلام نهاده و خانه زیرین را بیست وچهار جایگاه قفل برنهاده بود و بودریق دراین وقت پادشاه بود بفرمود تا بازگشایند، بسیاری اسقفان و راهبان بیامدند و چیزها پذیرفتند و شفاعت کردند و گفتند هیچ پادشاه را این را قصد گشادن نکرد، قبول ننمود و باز فرمود گشادن. هیچ چیزی نیافتند مگر صورتهائی با عمامه ها و نیزه بر اسبان نگاشته و هیأت ایشان مانند عرب بود و همان سال عرب بقدرت خدای تعالی بدان زمین درآمدند و مسلمانی ظاهر گشت. یاقوت در معجم البلدان آرد: حمیدی آن را به ضم هر دو طا و فتح لام ضبط کرده ولی آنچه از مغربیان شنیده ام اکثر آن را به ضم طای نخست و فتح طای دوم تلفظ میکنند. شهر بزرگی است و دارای خصایص پسندیده ای که در اندلس یافت میشود، حدود آن پیوسته به نواحی وادی الحجاره است ولی طلیطله در جانب غربی مرز روم و میان شمال و خاور قرطبه است. این شهر پایتخت ملوک قرطبه بود. طلیطله بر ساحل نهر تاجه واقع است و بر روی این نهر پلی بنیان نهاده شده است که به وصف درنیاید. گروهی گفته اند طلیطله شهر دقیانوس پادشاه معاصر اهل کهف بوده است و متذکرشده اند که نزدیک آن موضعی است بنام ’جنان الورد’ که اجساد اصحاب کهف بی آنکه بپوسد همچنان تا امروز در آن باقی است، و خدا داناتر است. و برخی سخنانی جز این درباره آن گفته اند چنانکه درباره رقیم یاد کرده اندو این شهر را از لحاظ قدر و منزلت از مهمترین بلدان آورده اند، و گویند یکی از خصوصیتهای آن اینست که مواد خواربار و حبوب در انبارهای آن هفتاد سال باقی میماند بی آنکه تغییر پذیرد، و زعفران آن در نهایت خوبی است. و میان طلیطله و قرطبه هفت روز راه است که سواره آن را بپیمایند. این شهر از آغاز فتح اندلس به دست عرب در تصرف مسلمانان بود تا آنکه در سال 477 ه.ق. فرنگان آن را متصرف شدند. پادشاهی که این شهر راتسلیم فرنگان کرد یحیی بن یحیی بن ذی النون ملقب به القادر باﷲ بود و شهر مزبور هم اکنون نیز در تصرف فرنگان است. طلیطله را مدینۀ شاهان مینامیدند و چنانکه گفته اند 72 زبان در آن رایج بود و سلیمان بن داود و عیسی بن مریم و ذوالقرنین و خضر (ع) برحسب گمان مردم آن به طلیطله درآمده اند، و خدا داناتر است. (معجم البلدان). و صاحب الحلل السندسیه آرد: شهر طلیطله چه درگذشته و چه در دوران جدید از بزرگترین شهرهای اسپانیا بشمار میرفته و این شهر در وسط اسپانیا واقع شده است هرچند بجنوب آن کشور نزدیکتر است، و اصل بنای آن بسیار کهن است. چنانکه گویند این شهر پایتخت کارپتنیان بوده است و نام آن درکتاب مورخ رومی ’تیتلف’ آمده و وی آن را ’طلیطم’ خوانده و متذکر شده است که طلیطم شهر کوچکی است لیکن دارای موقع طبیعی بسیار مناسبی است. رومیان بسال 192 قبل از میلاد بر آن استیلا یافتند و در روزگار گت ها ’اتانجلد’ پادشاه آن طایفه در سال 567 میلادی شهر مزبور را پایتخت خویش قرار داد و از آن پس تا دوران تسلط عرب طلیطله پایتخت اسپانیا بود. و هنگامی که در دین مسیح اختلاف روی داد و میان گروهی از کاتولیکها که قائل به الوهیت عیسی بودند و دسته ای از اریوسیان که با این عقیده مخالفت داشتند کشمکش و جدال رخ داد، در طلیطله نیز این اختلافات بمنتهای شدت رسید و مجامع و انجمنهای گوناگونی برای رفع اختلاف در آن شهر برپا شد و هر دو گروه از لحاظ نیرو و قدرت با هم برابر بودند لیکن چون پادشاه گت موسوم به ریکارید در سال 557 میلادی مذهب اریوسی را انکار کرد از آن سبب کاتولیک های مزبور در اسپانیا قدرت کامل یافتند و عقیدۀ خود را در سراسر آن کشور رواج دادند. دیری نگذشت که عرب اسپانیا را فتح کرد و بر طلیطله پایتخت آن استیلا یافت و غنائم بسیاری بچنگ آورد... لیکن تازیان برخلاف گتها طلیطله را پایتخت خویش قرار ندادند و هرچند آن شهر را نسبت بدیگر بلاد اسپانیا در مرکز آن کشور یافتند لیکن شهر مزبور نسبت بمقر فرمانروائی اعراب مرکزیت نداشت و آنها نمیتوانستند از افریقیه مسافتهای بسیاری دور شوند از اینرو مرکز امارت را نخست اشبیلیه و آنگاه قرطبه قرار دادند و شهر اخیر چندین قرن پایتخت اندلس بود. امابا همه این طلیطله در روزگار فرمانروائی عرب دارای اهمیت فراوانی بود و یکی از دژهای بزرگ اسپانیا بشمار میرفت و آن را ’ثغر ادنی’ مینامیدند و یکی از امرا از جانب خلیفه بسوی آن گسیل میشد و چه بسا که مدتها طلیطله از فرمانبری قرطبه سرپیچی میکرد و بنی امیه روزگار درازی لشکریان انبوهی بدان شهر میفرستادند و با همه این قادر بتصرف آن نمیشدند و غالباً خلفا بحیله و نیرنگ بر آن استیلا می یافتند... در اواخر فرمانروائی عرب که قرطبه دستخوش انقلاب و طغیان گردید و سررشتۀ خلافت از هم گسیخت امرای بنی ذی النون بر طلیطله استیلا یافتند و در سال 1035 میلادی در آن شهر دولت مستقلی تشکیل دادند. باری شهر طلیطله در همه ادوار مرکزدانش و هنر بوده و در آن بهترین کارخانه های اسلحه سازی و کارگاههای حریربافی و پشم بافی وجود داشته است. همچنین صنعت استخراج معادن در آن شهر رواج یافته بودکه هم اکنون نیز باقی است و اشیاء نفیسی که از راه این صنعت ساخته میشود در سراسر اروپا بفروش میرسد و اکنون در آن شهر نه کارخانه برای تهیۀ صنایع مزبوردایر است و مردم توانگر با دلبستگی فراوان مصنوعات یدی مزبور را از قبیل ساعت و کیف و جام و عصا و قلم و کارد و جز اینها میخرند و همه این صنایع از دوران فرمانروائی عرب برای مردم طلیطله بیادگار مانده است. طلیطله از سال 712 تا 1085 میلادی یعنی قریب 4 قرن در تصرف عرب بوده است و شهر مزبور در تمام مدت فرمانروائی آنان همچون مشعل فروزانی انوار دانش و هنر را بجهان میپراکنده است. بااینکه تمدن عربی بر طلیطله استیلا یافته بود گروهی از مسیحیان آن شهر همچنان آئین خویش را حفظ میکردند لیکن زبان عرب و فرهنگ آن قوم را نیز فرامیگرفتند و نماز خود را که در اصطلاح آنان موسوم به ’طقوس کنیسیه’ است به هر دو زبان عربی و زبان گت ها ادا میکردند و مردم اسپانیا این گروه را ’موزاراب’ مینامیدند که محرف از ’نصف عرب’ است و شگفت اینست که مردم طلیطله پس از خارج شدن آن شهر از تصرف عرب باز هم بزبان و تمدن عرب شیفتگی نشان میدادند و اسناد معاملات و کلیۀ قباله ها و مدارک خود را تا سال 1580 میلادی بزبان عربی مینوشتند، بعبارت دیگر آثار تمدن عرب تا سیصد سال پیش در آن شهر وجود داشته است و از بین رفتن آن هم درنتیجۀ فرمانهای مکرری بوده است که از طرف حکومت صادر میشده و کسانی را که بعربی سخن میگفته یا کتابت میکرده اند مورد بازخواست قرار میداده اند و اگر این سختگیری ها نمی بود چه بسا که زبان عرب تا امروز هم در آن شهر همچنان پایدار بود. ’آنجل گونزالز پالانسیه’ یکی از استادان ادبیات مادرید تحت عنوان ’نصف عرب یا موزاراب طلیطله در قرن 12 و 13’ مقدار بسیاری اسناد و چکها گردآوری کرده که تا آن روزگار در طلیطله نوشته میشده است، اسناد عربی مزبور با ترجمه اسپانیایی آن بالغ بر سه مجلد و قریب هزار صفحه به قطع بزرگ است... مسیو ژوسه صاحب جغرافیای مصور اسپانیا و پرتغال مینویسد: رسوبات تمدن بشری که در طلیطله پایدار مانده است این شهر را بمنزلۀ یک موزۀ حقیقی قرار داده است و به هیچ رو با موزه های عادی که صاحبان آنها آثار نادر را گرد می آورند تا مردم آنها را تماشا کنند، قابل مقایسه نیست بلکه این موزۀ حقیقی عصرهای تاریخی بشر راکه بالغ بر بیست قرن است نمودار میکند و مردم هر عصری آثاری از خود در آن بیادگار گذاشته اند، از اینرو کسی که به اسپانیا برود و طلیطله را نبیند مانند آنست که اسپانیا را نشناخته است، چه طلیطله شهری اصیل وپایدار و بارز است و در آن از اشیاء معمولی که مایۀ افسردگی انسان میشود نمونه هائی نیست بلکه همه آثار آن از نمونه های اصیل و عالی است که نظر باستان شناس و اهل فن را بخود جلب میکند، این شهر بتنهائی شایستگی آن را دارد که جهانگردان بخاطر آن به اسپانیا سفرکنند. در مدخل شهر پلی بر نهر تاجه است که دارای یک دهانه میباشد و بر روی این پل برجی است که بر آن نوشته شده است: رود طغیان کرد و درنتیجه پل منهدم شد، ازینرو الفونس ملقب به حکیم در سال 1252 میلادی آن را مرمت کرد آنگاه بر یماط اسپانیائی مطران تینوریو در سال 1380 میلادی مجدداً بتکمیل آن پرداخت. این پل از روزگار فرمانروائی عرب و بلکه پیش از تسلط آنان نیز وجود داشته است. سالازار دو مندوزه نوشتۀ عربی را که برسنگی درین پل منقور بوده بدینسان نقل کرده است: ’اﷲاکبر و الصلاه و السلام علی جمیع من آمن باﷲ و رسوله محمد’. و کنت دو موره نوشتۀ دیگری را که در درون پل مدفون بوده چنین نقل کرده است: ’بنی هذا الجسر بامر ملک طلیطله العظیم محمد سوید المجاشعی بطلیطله حرسها اﷲ و انتهی سنه 204 للهجره’. (از الحلل السندسیهج 1 ص 363 و 364 و 365 و 366 و 421). جمعیت طلیطله 26000 تن است، این شهر نزدیک مادرید است و طارق بن زیادبسال 714 هجری قمری آن را فتح کرد، آنگاه الفونس پادشاه قشتاله شهر مزبور را در سال 1085 هجری قمری از عرب بازگرفت. رجوع بفهرست ج 1 و ج 3 الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
موی انبوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به عربی موی سر زن را نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
خرامیدن به ناز. (منتهی الارب). تبختر. (اقرب الموارد)، دندان مالیدن به سواک (مسواک) . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، فلفل در طعام یا شراب کردن. (المصادر زوزنی) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ فُ لَ / فِ فِ لَ)
واحد فلفل. (اقرب الموارد). یک دانه فلفل
لغت نامه دهخدا
(طِ فُ لَ)
به یونانی حندقوقی است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طریبله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظلیله
تصویر ظلیله
مونث ظلیل. مونث ظلیل آبگیر، درختستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیله
تصویر سلیله
دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیله
تصویر علیله
مونث علیل زن بیمار مریضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیفه
تصویر علیفه
واستارنیدن (علوفه خوراندن)، واسان (علوفه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلیفه
تصویر شلیفه
فرج زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیله
تصویر غلیله
مونث غلیل و زره
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بجای کسی باشد در کاری، از پس کسی آینده و در کاری قائم مقام کسی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیله
تصویر حلیله
همسر، جفت، زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیله
تصویر جلیله
والا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیله
تصویر ذلیله
مونث ذلیل مونث ذلیل خاکی گناهکار رام ساده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیله
تصویر دلیله
مونث دلیل گواه روشن پروهان
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره کمبرتاسه نزدیک به تیره فرفیون که جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه مخصوص نواحی حاره است و بومی هند میباشد. میوه های آن تقریبا ببزرگی یک بادام معمولی است ولی دارای تقسیمات عریضی پنج تایی میباشد (شبیه میوه باقلا) گوشت روی میوه که روی پوست دانه را پوشانده تلخ مزه و قابض است. پوست دانه اش بسیار سخت است و از مغز آن روغن مخصوصی میگیرند. بطور کلی میوه های این گیاه در تداوی مورد استفاده واقع میگردد بلیلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده گول خورده، مغبون زیان دیده، شیفته شوریده عاشق شیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
((فِ یا فَ تِ))
فریب خورده، گول خورده، شیفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیفه
تصویر خلیفه
پادشاه تازی، جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
فرزان
فرهنگ واژه فارسی سره
دلباخته، شوریده، شیدا، شیفته، غاوی، مجذوب، مفتون، وامق، فریب خورده، گول خورده
فرهنگ واژه مترادف متضاد