جدول جو
جدول جو

معنی فلکی - جستجوی لغت در جدول جو

فلکی
مربوط به فلک، سماوی، منجم، ستاره شناس
تصویری از فلکی
تصویر فلکی
فرهنگ فارسی عمید
فلکی
آسمانی، سماوی
تصویری از فلکی
تصویر فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
فلکی
((فَ لَ))
منسوب به فلک، آسمانی، عالم علم فلک، منجم، ستاره شمار
تصویری از فلکی
تصویر فلکی
فرهنگ فارسی معین
فلکی
آسمانی، سماوی، اخترشمار، اخترشناس، منجم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الکی
تصویر الکی
کار عبث و بیهوده، سخنی که حقیقت نداشته باشد، دروغین، بدون دلیل جدّی، از روی تفنن مثلاً او هر روز الکی به پارک می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلکه
تصویر فلکه
شیرفلکه، قطعۀ زمین گرد یا زمین دایره مانند که دور آن خیابان کشیده باشند، میدان، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی، دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
فرهنگ فارسی عمید
نوعی گیوه که رویۀ آن بلندتر از گیوه های معمولی است و پشت پاشنۀ آن را نیز چرم می دوزند، مربوط به سلطنت، پادشاهی، (صفت نسبی، منسوب به ملکشاه سلجوقی) مربوط به ملکشاه مثلاً تقویم ملکی
فرهنگ فارسی عمید
(فَ لَ کی یَ)
مؤنث فلکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فلکی شود، علم راجع به فلک. ج، فلکیات. رجوع به فلکیات شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ کا)
ضعیف. حفنکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکی
تصویر پلکی
قسمی نان قندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکی
تصویر سلکی
زخم نیزه، کار راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلکیه
تصویر فلکیه
مونث فلکی سپهری سپهرین مونث فلکی: ارصاد فلکیه
فرهنگ لغت هوشیار
پاره زمین گرد بلند، توده گرد بلند که در حوالی آن فضا باشد، خیابان دایره ای مانند که دور ساختمانی کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلجی
تصویر فلجی
در تازی نیامده جولگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکی
تصویر کلکی
از روی حقه و مکر: (کلکی است)، شخص هرزه. منسوب به کلک
فرهنگ لغت هوشیار
ملکی در فارسی: فرشتگی هیری کشوری منسوب به ملک یا معاملات ملکی. داد و ستدهای مربوط به زمینهای مزروعی و غیر آن، زمین و ملک متعلق باشخاص: (زمینی بمساحت... ملکی آقای... { منسوب به ملک کشوری مملکتی ولایتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکی
تصویر الکی
((اَ لَ))
بیخود، بیهوده، بی جهت، دروغکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلکه
تصویر فلکه
((فَ لَ کِ))
قطعه زمین گرد، میدان، ابزاری برای تنبیه. نک فلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
Metallic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
métallique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metálico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
металлический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metallisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metaliczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
металевий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metálico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metallico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
metallisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
धात्विक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
logam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
금속의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
מתכתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فلزی
تصویر فلزی
金属的
دیکشنری فارسی به چینی