- فلک
- سپهر
معنی فلک - جستجوی لغت در جدول جو
- فلک
- کشتی، از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
- فلک
- چرخ، گردون سپهر، آسمان، جای گردش ستارگان و آلتی است چوبی که تسمه در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند سپهر، ساخته فارسی گویان از فلق - کنده بند ابزاری برای شکنجه و آزار جاله کشتی، شسنک (صدف کوچک) کشتی سفینه
- فلک ((فَ لَ))
- فلکه، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند
- فلک ((فُ لْ))
- کشتی، سفینه
- فلک
- آسمان، سپهر، گردون
- فلک
- سپهر، گردون، در علم نجوم هر یک از طبقات هفت گانه یا نه گانۀ آسمان
چوبی که در آن ریسمان کوتاهی بسته شده و پاهای شخص مجرم را به آن می بستند و با چوب یا تازیانه می زدند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مربوط به فلک، سماوی، منجم، ستاره شناس
آسمانی، سماوی
پاره زمین گرد بلند، توده گرد بلند که در حوالی آن فضا باشد، خیابان دایره ای مانند که دور ساختمانی کشیده باشند
شیرفلکه، قطعۀ زمین گرد یا زمین دایره مانند که دور آن خیابان کشیده باشند، میدان، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
طفل کوچک، طفل خردسال. از روی تحبیب و شفقت به کار می رود، برای مثال بیندیش از آن طفلک بی پدر / وز آه دل دردمندش حذر (سعدی۱ - ۵۱)
طفل خردسال و کودک طفل خرد کودکک
گرد پستان
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بسیار زیبا، آنکه موجب نازش آسمان است، فلک (عربی) + ناز (فارسی)، نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
بی طالع، بدبخت، فقیر
فلکی که برج های دوازده گانه در آن جای دارند
عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، چرخ اطلس، فلک المحیط، طارم اعلیٰ، گرزمان، چرخ اثیر، چرخ اکبر، چرخ برین، سپهران سپهر
مونث فلکی سپهری سپهرین مونث فلکی: ارصاد فلکیه
علوم راجعه به افلاک، علم نجوم
علم باداب و رسوم توده مردم و افسانه ها و تصنیفهای عامیانه توده شناسی
فرانسوی خمش نرمش تا شدگی
لاتینی تازی گشته شته شته مو
بلند همت
فلک سیر
نو کیسه شخصی بی لیاقت که به سبب پیشامدهایی به دولت رسیده و خود را گم کرده باشد
سپهر سوار اورنگ نشین بلند پایه والامقام
کسی که درجه و مقام او با فلک برابر است بلند مرتبه
کسی که درجه و مقام او با فلک برابر است بلند مرتبه