جدول جو
جدول جو

معنی فلوئور - جستجوی لغت در جدول جو

فلوئور
گازی سمّی، زرد رنگ، با بویی تند که از نمک آن برای تهیۀ خمیردندان استفاده می شود
تصویری از فلوئور
تصویر فلوئور
فرهنگ فارسی عمید
فلوئور
(فْلو / فُ ئُرْ)
گازی است زردرنگ (19 = F) که بوسیلۀ مواسان و دوار بصورت مایع درآمده است و بعداً آن را در ئیدرژن مایع بصورت جامد درآورده اند. وزن مخصوص آن 1/31 و در منهای 187 درجه میجوشد، و تنفس آن خطرناک است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فلوئور
گازی است زرد رنگ که به وسیله مواسان و دوار بصورت مایع در آمده است، بعداً آن را در ئیدورژن مایع بصورت جامد در آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
فلوئور
((فِ لِ))
گازی است زرد رنگ که به وسیله مواسان و دوار به صورت مایع درآمده است و بعداً آن را در ئیدروژن مایع به صورت جامد درآورده اند. وزن مخصوص آن 31 /1 و در منهای 187 درجه می جوشد و تنفس آن خطرناک است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفحه فلوئورسان
تصویر صفحه فلوئورسان
صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوئورور
تصویر فلوئورور
هر یک از نمک های عنصر فلوئور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده فلوئورسان
تصویر پرده فلوئورسان
صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، صفحۀ فلوئورسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامپ فلوئورسان
تصویر لامپ فلوئورسان
لامپ درازی که روشنایی آن شبیه مهتاب و دارای مقداری اشعۀ ماورای بنفش و نور آن بهتر و مفیدتر از نور لامپ های معمولی و از لحاظ مصرف برق باصرفه تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
خاصیت بعضی اجسام که با تابانیدن نور به آن ها نوری مرئی با طول موج بلند تولید کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوئورسان
تصویر فلوئورسان
دارای خاصیت فلوئورسانس، فلورسنت
فرهنگ فارسی عمید
(تِ رُ مُ ءُ رُسِ)
یکی از ترکیبات هالوژن دار که بعنوان مواد رنگین بمصرف میرسد. رجوع به روش تهیۀ مواد آلی دکتر صفوی ص 247 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حب القطن است. (فهرست مخزن الادویه). مصحف فلخود است به دال مهمله، و به معنی پنبه ای است که دانه از آن بیرون آورده باشند. رجوع به فلخود و فلخوده شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
موزۀ لوور، موزۀ معروفی به پاریس و آن از حیث احتواء بر آثار ایران قدیم برتر از دیگر موزه هاست
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام شهری به هندوستان. لاهور. لاوهور. لهاوور. لهاور. لوهر. لوهوار و لووهور. (برهان). رجوع به هر یک از این کلمات در ردیف خود شود: و آن حدیث دراز کشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظۀقاضی برفت با غازیان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 408)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش ششتمد شهرستان سبزوار که دارای 154 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه و زیره است. کاردستی مردم بافتن کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فْلو / فُ ئُرْ)
رجوع به فلوئور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
خورندۀ پلو. تناول کننده پلو، کنایه از ثروتمند و توانگر
لغت نامه دهخدا
(فُ مُ)
از یونانی فلومس. گل ماهور. (فرهنگ فارسی معین). سیکران الحوت. جورتاق. اقنقن. بوصیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ ءُ)
ژان فرانسوا. سازندۀ ترانه های مذهبی ودرامی. مولد پله سیل نزدیک آبویل (1763-1837 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلوئوروسکوپ
تصویر فلوئوروسکوپ
فرانسوی اسوگیر اسو کوتاهه استخوان که در واژه اسودان نیز آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوئورسان
تصویر فلوئورسان
فرانسوی ویسگی شبنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوور
تصویر لوور
فرانسوی لوزک هم آوای تک تک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوخور
تصویر پلوخور
پلو خورنده تناول کننده پلو، ثروتمند توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
گازیست زردرنگ که بوسیله مواسان و دوار به صورت مایع در آمده است و بعدا آن را در ئیدرژن مایع به صورت جامد در آورده اند وزن مخصوص آن 31، 1 و در منهای 187 درجه می جوشد و تنفس در آن خطرناک است
فرهنگ لغت هوشیار
سطلی که با آن از چاه آب می کشیدند
فرهنگ گویش مازندرانی
مرز و سامان زمین صاف منتهی به شیب تند
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا برو
فرهنگ گویش مازندرانی
تنومند و چاق
فرهنگ گویش مازندرانی