جدول جو
جدول جو

معنی فلقس - جستجوی لغت در جدول جو

فلقس
(فَ قَ)
زفت ناکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلق
تصویر فلق
(پسرانه)
سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلس
تصویر فلس
پولک
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلق
تصویر فلق
سپیدۀ صبح، صد و سیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، قل اعوذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوس
تصویر فلوس
پولک ها، پول های سیاه، پشیز ها، جمع واژۀ فلس، فلس ها، سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
میوه ای دراز و تیره رنگ که دانه های آن مصرف دارویی دارد، درخت این میوه که گرمسیری، با برگ های بزرگ و گل های زرد رنگ است
فرهنگ فارسی عمید
(فَ قَ)
وسیع و فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
گرسنگی سخت. شدید از گرسنگی و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد گوشتناک. (منتهی الارب). مرد پرگوشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
مرد آزمند، سگ، خرس کلانسال، آنکه جویای وقت خوردن مردم باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به سریانی عفص است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ قَ)
آنکه پدرش مولی و مادرش عربیه باشد، یا مادر و پدرش عربی و هر دو جده اش داه، یا مادرش عربیه نه پدرش، یا هر دو مولی باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد زفت ناکس هیچکاره. (منتهی الارب). بخیل پست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره سبزی آساها که به حالت وحشی در افریقا و هند و برزیل و جزایر آنتیل و مصر و جنوب ایران میروید. برگهایش بزرگ به طول 30 سانتیمتر و شامل 8 تا 16 برگچۀ سبز روشن است. گل آذینش خوشه ای و گلهایش زرد شفاف و میوه اش نیام و دراز است. قسمت مورد استفادۀ این گیاه مغز میوۀ ناشکوفای آن است. میوۀ فلوس به طول 30 تا 40 و گاهی 60 سانتیمتر و به قطر 2 تا 3 سانتیمتر است. پوستۀ خارجیش نسبهً سخت و به رنگ تیره است. بعلاوه در یکی از دو انتهای آن اثر پایۀ مادگی و در انتهای دیگر اثر پایۀ گل باقی میماند. اگر در میوۀ فلوس شکاف طولی ایجاد شودتیغه های متعدد و نازکی در عرض میوه ظاهر میگردد که داخل آن را به حجرات چندی (25 تا 100) تقسیم میکند. در هر یک از این حجرات یک هسته در درون مغز تیره رنگ جای دارد. دانۀ فلوس سخت و شفاف و به رنگ بلوطی است. مغز فلوس طعمی شیرین ولی ناپسند دارد و تنها قسمت مورد استفادۀ میوه است. در مغز فلوس مقداری قند و صمغ و مقداری مواد موسیلاژ موجود است. مغز فلوس ملین ومسهل است و چون مصرفش ناراحتی و عوارض سوء ایجاد نمیکند برای اطفال و اشخاص مسن مناسب است. مغز فلوس جهت مسهل به مقدار 30 تا 60 گرم و جهت لینت به مقدار 18 این مقدار مصرف میشود. بهترین نوع فلوس گونه ای است که در هند و مصر و ایران میروید. خرنوب هندی. خروب هندی. خیارشنبر. خیارچنبر. قثاء هندی. بکبر هندی. شنبر. شنبار. خیارجنبر. خیارشنبرآغاجی. درخت فلوس. خیارشنبه. کرباله. کرواله. املتاس. سیال لاتهی. بگیر. بکبر. چونتور. چیمکانی. چمکانی. (فرهنگ فارسی معین).
- فلوس برزیل، گونه ای فلوس که دارای میوه ای بزرگ به طول 50 تا 80 سانتیمتر و عرضش 9 تا 4 سانتیمتر است. مغزمیوه اش سیاه و طعمش تلخ و نامطبوع می باشد. (فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ فلس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فلس شود، مغز خیارشنبر را گویند که به فلسهای برهم نهاده ماند. (از یادداشت مؤلف) : بگیرند فلوس خیارشنبر و مویز دانه برون کرده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر شربتی هفت درم سنگ فلوس خیارشنبرو ده درم سنگ ترنگبین بدهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
معرب از لاتینی پولوس. قاقلی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فِ قَ لُ)
شاعری از یونان قدیم. (یادداشت مؤلف از ابن الندیم). فلوگل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لا)
پشیزفروش. (منتهی الارب). نسبتی است که صرافی را میرساند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
پارۀ چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، یک نیمۀ کاسه، سختی و بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد)
داغ که زیر گوش شتر نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لپه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ قُ صَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 24هزارگزی شمال الیگودرز و نوزده هزارگزی خاور راه شوسۀ اراک به درود. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 203 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غلات، لبنیات، چغندر و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
معرب از لاتینی اسکولا، مدرسه. مکتب: کان ابوالبشر متی بن یونس (و هو یونان) من اهل دیرقنی ممن نشاء فی اسکول مرماری. (ابن الندیم) (عیون الانباء ج 1 ص 235 س 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ قُ)
به یونانی عفص است. (فهرست مخزن الادویه). راش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ قا)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه، کار شگفت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلس
تصویر فلس
پشیز، فلوس، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنقس
تصویر فنقس
لاتینی تازی گشته سیمرغ (ک)، خروس ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقس
تصویر لقس
گری، آک نهادن تند خوی، دو به هم زن، دانا باهوش، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیقس
تصویر فیقس
لاتینی تازی گشته راش از گیاهان راش
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته جلرنگ از جلبک های دریایی گونه ای جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریا زی است و تخته سنگهای دریایی رادر اعماق کم می پوشاند. از این جلبک به منظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج می کنند. تکثیر فوقسها همیشه به وسیله تخم است. این جلبک هتروگام است یعنی اعضای تولید مثلی نر و ماده آن از هم مجزایند بدین معنی که آنتروزوئیدها یا سلول های جنسی نر در داخل فرو رفتگیهایی به نام پستویاکنسپتاکل در انتهای برخی شاخه ها پدید می آیند و در داخل برخی کنسپتاکل های دیگر تخمه یا سلولهای جنسی ماده به وجود می آیند که پس از خروج پستو ها در آب دریا سلولهای جنسی نر و ماده تلافی می کنند و تخم را به وجود می آورند فوکوس
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن مرغانه، خیار چنبر خوراندن، به زور دور کردن، دست کشیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
فرهنگ لغت هوشیار
خر نوب هندی خیار شنبر خیار چنبر از گیاهان لاتینی تازی گشته چیمکانی از گیاهان، جمع فلس، پشیز ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاس
تصویر فلاس
پشیز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است، تمامه آفرینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلق
تصویر فلق
((فَ لْ))
شکافتن، شکاف دادن، شکاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلق
تصویر فلق
((فَ لَ))
سپیده دم، زمین پست بین دو پشته، شکاف کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلقه
تصویر فلقه
((فَ قَ یا ق))
نیمه چیزی که از هم شکافته باشند
فرهنگ فارسی معین
درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره سبزی آساها که به حالت وحشی می روید. برگ هایش بزرگ شامل 8 تا 16 برگچه سبز روشن است. گل آذینش خوشه ای و گل هایش زرد شفاف و میوه اش نیام و دراز است
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند فلوس بسیار داشت، دلیل که با کسی خصومت کند. اگر بیند که فلوس داشت، دلیل غم و اندوه است. اگر دید که فلوس از خود جدا نمود، دلیل است از غم برهد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نوعی مسهل گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی