جدول جو
جدول جو

معنی فلفله - جستجوی لغت در جدول جو

فلفله
(فُ فُ لَ / فِ فِ لَ)
واحد فلفل. (اقرب الموارد). یک دانه فلفل
لغت نامه دهخدا
فلفله
(ذُ)
خرامیدن به ناز. (منتهی الارب). تبختر. (اقرب الموارد)، دندان مالیدن به سواک (مسواک) . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، فلفل در طعام یا شراب کردن. (المصادر زوزنی) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلفل
تصویر فلفل
میوه ای مخروطی شکل، سبز یا قرمز رنگ، با طعمی تند که به صورت تازه، خشک یا گرد مصرف می شود، فلفل سبز
فلفل دلمه ای: در علم زیست شناسی نوعی فلفل نسبتاً بزرگ و به رنگ قرمز، سبز و گاه زرد که برای تهیۀ دلمه استفاده می شود
فلفل سبز: میوه ای مخروطی شکل، سبز، با طعمی تند که به صورت تازه، خشک یا گرد مصرف می شود
فلفل سفید: در علم زیست شناسی دانه های درشت و رسیدۀ فلفل که آن را در آب خیس می کنند تا قشر خارجی آن جدا شود
فلفل سیاه: در علم زیست شناسی میوۀ خشک شدۀ دانه ای ریز و سیاه رنگ که ساییدۀ آن به عنوان ادویه مصرف می شود
فلفل فرنگی: فلفل قرمز، در علم زیست شناسی گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل، ساقه های کوتاه و نازک و گل های سفید، میوۀ مخروطی شکل و قرمز رنگ
فلفل قرمز: در علم زیست شناسی گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل، ساقه های کوتاه و نازک و گل های سفید، میوۀ مخروطی شکل و قرمز رنگ این گیاه، دارای ویتامین های c و b۱ و b۲ بوده و محرک اشتها و تسکین دهندۀ بواسیر است و ساییدۀ آن به صورت ادویه مصرف می شود، فلفل فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(فُ فُ / فِ فِ)
پلپل. سنسکریت: پیپالی. گیاهی است از راستۀ دولپه ای های بی گلبرگ که جزو تیره ای بنام تیره کبابه ها میباشد. گیاهان این تیره شباهت به تیره بیدها دارند و از این جهت بیشتر در کتب گیاه شناسی گیاهان هر دو تیره را تحت عنوان تیره بیدها ذکر میکنند. فلفل گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که به کمک آنها به درختان مجاور خود اتصال پیدا میکند و بطور همزیستی یا انگلی بسر میبرد، چنانکه اگر این گیاه را از درختان تکیه گاه خود جدا کنند بزودی از بین میرود. برگهای فلفل منفرد و بیضوی و نوک تیز است و بر روی شاخه های مولد میوۀآن میوه های کوچک و کروی به تعداد 20 تا 30 به روی پایه ها بطور آویخته بوجود می آید. منشاء این گیاه هندوستان است ولی امروزه در نقاط مساعد نظیر هندوچین و حوالی آن (کامبوج و کشن شین) پرورش می یابد. قسمت مورد استفادۀ این گیاه میوۀ آن است که به دو صورت فلفل سیاه و فلفل سفید در بازار عرضه میشود. فلفل سیاه میوه های خشک شده ای است که قبل از رسیدن کامل چیده شده اند. قطر هر میوۀ خشک 4 تا 5 میلی متر است که به رنگ خاکستری تیره یا قهوه ای است. فلفل سفید میوۀ کاملاً رسیدۀ گیاه فلفل است که با قرار دادن در آب و خیس کردن آنها قسمت آبدار و خارجی میوه را جدا کرده اند. میوۀ فلفل شامل 1/5 تا 2 درصد اسانس با بوی مطبوع و طعم سوزاننده است. قسمت اعظم اسانس فلفل را موادی بنام فلاندرن و کادینن تشکیل میدهند. بعلاوه میوۀ مذکور شامل یک رزین تند و سوزانندۀ محلول در اتر و الکل و یک آلکالوئید بنام پیپرین است. فلفل دارای اثر تحریک کننده مخاط و عطسه آور است و معمولاً به مقدار کم و بطور چاشنی در اغذیه مصرف میشود. مقدار زیادش موجب ترشحات معده و پانکرآس میگردد. گرد فلفل دارای اثرمتفرق کننده حشرات است، از این نظر پارچه های آلوده به آن از گزند حشرات محفوظ میماند. بیماران مبتلا به بیماریهای گوارش فلفل را نباید مصرف کنند. برای تهیۀ فلفل سفید معمولاً از گونه ای فلفل که میوه های آن کمی درشت تر است استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین).
- فلفل به هندوستان آوردن (بردن) ، مثل: زیره به کرمان بردن. (یادداشت مؤلف) :
گل آورد سعدی سوی دوستان
به شوخی، و فلفل به هندوستان
سعدی.
ترکیب های دیگر:
- فلفل ابیض. فلفل اسلامبولی. فلفل اسود. فلفل بری. فلفل ترشی. فلفل خواص. فلفل دار. فلفل دان. فلفل در آتش افکندن. فلفل دراز. فلفل سای. فلفل سبز. فلفل سپید. فلفل سفید. فلفل سودان. فلفل سیاه. فلفل شامی. فلفل صغیر. فلفل صقالبه. فلفل فرنگی. فلفل قرمز. فلفل قرود. فلفل کافور. فلفل کبیر. فلفل کوهی. فلفل نمکی. فلفل هندی. فلفلی. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(فُ لَ فَ لَ / لِ)
میوۀ درخت عود است و آن را ثمرهالعود گویند، و در لغت اندلس نانخواه را که زنیان باشد فلیفله خوانند. (برهان). ننه حوا. (فرهنگ فارسی معین). و بعضی ثمر پنجگشت را فلیفله خوانند. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
موی انبوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به عربی موی سر زن را نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از خشخاش است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ)
نامی است که سگ را گذارند، و نیز هر چابک رونده و تیزرو را. (یادداشت مؤلف) ، زرنگ و چابک. زبروزرنگ با کوچکی جثه و کمی سال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ فُ)
خادم زیرک، لیف خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلیفله
تصویر فلیفله
گیاه مشیانه (نه نه حوا)، نانخواه ننه حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
خادم زیرک، گیاهی است از راسته دو لپه ایهای بی گلبرگ که جزو تیره کبابه ها میباشد و ضمناً دانه ای است ریز و سیاه رنگ دارای طعم تند وتیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلفل
تصویر فلفل
((فِ لْ فِ))
پلپل، گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که میوه آن ادویه ای است با طعم تند و سوزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
فلفلّيٍّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
Peppery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
poivré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
picante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
apimentado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
перченый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pfeffrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pieprzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
مرچ والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
เผ็ดร้อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
মরিচমাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
wa pilipili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
biberli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
コショウの効いた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
перчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
מְפוּלפָּל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
매운맛이 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pedas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
मिर्चदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
peperig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pepato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
辣的
دیکشنری فارسی به چینی