جدول جو
جدول جو

معنی فلحاس - جستجوی لغت در جدول جو

فلحاس
(فِ)
مرد زشت بدخوی. (منتهی الارب). قبیح سمج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
گیاه نخستین رویانیدن زمین. یا چریدن ستور گیاه زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) : الحاس ارض، یعنی رویانیدن آن نخستین گیاه را، و گفته اند: چریدن ستور گیاه آن را، عبارت ’اساس’ اینست: الحست الارض، انبتت ماتلحسه الدواب. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مرد زشت روی قبیح شکل. (منتهی الارب). السمج القبیح من الرجال. (اقرب الموارد از لیث)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
سر نرۀ سطبر درشت، یا سر نرۀ پهنا. (منتهی الارب). فلطوس
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مؤنث افلح. زن کفته لب زیرین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لا)
پشیزفروش. (منتهی الارب). نسبتی است که صرافی را میرساند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
مرد آزمند، سگ، خرس کلانسال، آنکه جویای وقت خوردن مردم باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا)
کاسه لیس. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلحاء
تصویر فلحاء
لب گرده ای زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاس
تصویر فلاس
پشیز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
لیسنده
فرهنگ لغت هوشیار