جدول جو
جدول جو

معنی فلاسفه - جستجوی لغت در جدول جو

فلاسفه
فیلسوف، آنکه نظریه ای فلسفی را ارائه دهد یا دانش کامل دربارۀ فلسفه داشته باشد
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ فارسی عمید
فلاسفه
(فَ سِ فَ / فِ)
جمع واژۀ فیلسوف. حکیمان. (فرهنگ فارسی معین). این جمع فلسفی است که به معنی حکیم باشد. (غیاث) : از حال بزرگان رأی، و مشاهیر شهر و فلاسفه میپرسید. (کلیله و دمنه) ، اسم مرکبی است از معاجین کبار که مادهالحیاه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فلاسفه
جمع فیلسوف حکیمان. فیلسوف، حکیمان
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ لغت هوشیار
فلاسفه
((فَ س فِ))
جمع فیلسوف
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آن ها بحث می کند، تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه، حکمت، علت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ سی یَ)
زن گندم گون و کمی سیه چرده. (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ لَ)
با هم سخن کردن و نبرد کردن در سخن آوری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بیابان. (آنندراج) (غیاث) ، به معنی فلاخن است، و آن چیزی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان). آیا مصحف قلماسنگ نیست ؟ (یادداشت مؤلف) : گفت سلاحت کجاست ؟ گفت سلاح من فلاسنگ است... یک سنگ برآورد و گفت بنام خدای ابراهیم، و در فلاسنگ نهاد. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون فلاسنگ است و آن را ضبط نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ فی یَ)
مؤنث فلسفی. رجوع به فلسفی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یاری کردن با کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را لازم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). همدیگر را لازم گرفتن و یاری کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَج ج)
دریافتن و رسیدن کسی را. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) ، بوسه دادن زن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بوسیدن غلام را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی لطف کردن. (تاج المصادر بیهقی) نیکویی کردن و نرمی نمودن با هم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاطفت و ملاطفه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ فَ / فِ)
اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جزء است: فیلوسس به معنی دوست و دوستدار و سوفیا به معنی حکمت. علم به حقایق موجودات به اندازۀ توانایی بشر. حکما بطور کلی فلسفه را بر دو قسم تقسیم کرده اند: فلسفۀ عملی یا حکمت عملی و فلسفۀ اکتسابی نظری یا حکمت نظری. حکمت عملی شامل تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدنیه است. حکمت نظری شامل سه قسم ذیل است: الف) فلسفۀ ادنی که بحث از اموری میکند که مادی محض اند، علم طبیعی، طبیعیات. ب) فلسفۀ اولی که بحث از اموری میکند که نه در ذهن و نه در خارج احتیاج به ماده ندارند. و منظور از آن معرفت امور کلی احوال موجودات مانند وحدت و کثرت و وجوب وامکان و حدوث و قدم و مانند آنهاست و یا الهیات به معنی اخص. ج) فلسفۀ اوسط که بحث از اموری میکند که در وجود خارجی به ماده احتیاج دارند. ریاضیات. (ازفرهنگ فارسی معین). لفظی است یونانی، معنی آن خویشتن را به حضرت واجب الوجود مانند ساختن است، و فلسفۀ اولی عبارت از علم الهی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). تشبه به اله آن طاقت بشری را نیازمند است که آدمی را قادر به تحصیل سعادت ابدی سازد چنانکه فرمود صادق - صلی اﷲ علیه و سلم - در سخن خود: خوی گیرید به اخلاق خداوند یعنی چون او شوید در احاطت بر دانستنی هاو تجرد از جسمانیات. (تعریفات جرجانی) :
فلسفه در سخن میامیزید
وآنگهی نام آن جدل منهید.
خاقانی.
شغل او شاعری است یا تنجیم
هوسش فلسفه ست یا اکسیر.
خاقانی.
قصه گفت او شاه را و فلسفه
تا برآمد عشر خرمن از کفه.
مولوی.
علم نیرنجات و سحر و فلسفه
گرچه نشناسند حق الفلسفه.
مولوی.
فلسفه گفتش بسی و او خموش
ناگهان واکرد از سر روی پوش.
مولوی.
- فلسفۀ اشراق. رجوع به اشراق شود.
- فلسفه بافی، سخن بیهوده و بظاهر مستدل گفتن. استدلال بی پایه کردن.
- ، پرگویی کردن در مسائلی که مورد علاقۀ دیگران نیست.
- فلسفۀ بحثی (بحثیه) ، فلسفه ای که در آن به بحث و استدلال پردازند. مقابل فلسفۀ ذوقی. (فرهنگ فارسی معین).
- فلسفۀ خاصیۀ متعالیه، از اصطلاحات ملاصدرای شیرازی و فلسفۀ خاصی است که وی از تلفیق آیات و اخبار و کلمات بزرگان و عارفان و خلاصه ای از تلفیق عقل و نقل و وحی و ذوق و بحث به وجود آورده است. (فرهنگ فارسی معین).
- فلسفۀ ذوقی (ذوقیه) ، اشراق. مقابل فلسفۀ بحثی. رجوع به ترکیب فلسفۀ بحثی و نیز رجوع به کلمه اشراق شود.
- فلسفۀ ریاضیه، یکی از اقسام فلسفۀ نظریۀ قدما، و آن فحص در اشیاء که صاحب ماده است نباشد بلکه فحص از اشیاء موجوده ای در ماده است چون مقادیر و اشکال و حرکات و آنچه بدان ماند. (یادداشت مؤلف). اقسام فلسفۀ ریاضیه نزد قدما چهار است: علم عدد و حساب، علم هندسه، علم هیئت و علم موسیقی. (یادداشت دیگر مؤلف). رجوع به معنی اصلی کلمه فلسفه شود.
- فلسفۀ طبیعیه، یکی از اقسام سه گانه فلسفۀ نظریۀ قدما، و آن فحص از اشیاء صاحب عنصر و ماده میباشد و از اقسام آن علم طب، علم به آثارعلویه از قبیل بارانها و بادها و تندر و درخش و امثال آن، علم معادن و نباتات و حیوان و کیمیا و طبیعت و هرچه زیر فلک قمر است. (یادداشت مؤلف). رجوع به طبیعیات شود.
- فلسفۀ عامیه، از مصطلحات صدرالدین شیرازی و مراد فلسفۀ مشهور و معمول است. مقابل فلسفۀ خاصیۀ متعالیه. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب فلسفۀ خاصیۀ متعالیه شود.
- فلسفۀ علمیه. رجوع به تعریف خود فلسفه شود.
- فلسفۀ فیضیه، فلسفۀ افلاطون. فلسفۀ اشراق. (ازفرهنگ فارسی معین).
- فلسفۀکشفی (کشفیه). رجوع به اشراق شود.
- فلسفۀ مشاء. رجوع به مشاء شود.
- فلسفۀمشارقه (مشرقیه). رجوع به اشراق شود.
- فلسفۀ نظریه (نظری). رجوع به تعریف فلسفه و حکمت نظری شود.
- فلسفی. رجوع به فلسفی و نیز رجوع به حکمت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وِ رَ)
جمع واژۀ فیله ور که معرب پیله ور است. داروفروشان. (یادداشت مؤلف) ، زاج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ شَ دَ / دِ)
در دیلمان. نیم سوز. هیزم نیم سوخته را گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلافه
تصویر جلافه
دژواخ سبکسری دریدگی، کاواکی
فرهنگ لغت هوشیار
جانشینی مونث خلاق. یا قدرت خلاقه. نیرویی که موجب خلق آثار بدیع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسه
تصویر پلاسه
فرانسوی پی بر در اسبدوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلافه
تصویر سلافه
همان آرش های سلاف را دارد چیکده آب انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاسه
تصویر سلاسه
روانی، آسانی، پرورش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
ملاطفه و ملاطفت در فارسی نیکویی کردن، نرمی نمودن، مهر نامه نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحفه
تصویر ملاحفه
یاری کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاسبه
تصویر گلاسبه
فرانسوی یخچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاحیه
تصویر فلاحیه
شادگان نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جز است: فیلوسس بمعنی دوست و دوستدار و سوفیا بمعنی حکایت، علم بحقایق موجودات به اندازه توانائی بشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاسقه
تصویر فلاسقه
جمع فیلسوف، از ریشه یونانی فرزانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلافه
تصویر شلافه
جمهرز (زن زنا کار) جاف زن بی حیا و بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاطفه
تصویر ملاطفه
((مُ طَ فَ))
نیکویی و نرمی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
((فَ لْ سَ فِ))
حکمت، دانشی که موضوع آن هستی و وجود است، علت، دلیل
فلسف بافی: کنایه از اظهار نظر دور از منطق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
دمابان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
فرزان
فرهنگ واژه فارسی سره
الهیات، حکمت، راز، سر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوست خشکیده ی توام با خون بر روی زخم
فرهنگ گویش مازندرانی
از حال رفته، پژمرده و افسرده
فرهنگ گویش مازندرانی