جدول جو
جدول جو

معنی فلاسفه - جستجوی لغت در جدول جو

فلاسفه
جمع فیلسوف حکیمان. فیلسوف، حکیمان
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ لغت هوشیار
فلاسفه
((فَ س فِ))
جمع فیلسوف
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ فارسی معین
فلاسفه
فیلسوف، آنکه نظریه ای فلسفی را ارائه دهد یا دانش کامل دربارۀ فلسفه داشته باشد
تصویری از فلاسفه
تصویر فلاسفه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلاسقه
تصویر فلاسقه
جمع فیلسوف، از ریشه یونانی فرزانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
فرزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آن ها بحث می کند، تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه، حکمت، علت
فرهنگ فارسی عمید
اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جز است: فیلوسس بمعنی دوست و دوستدار و سوفیا بمعنی حکایت، علم بحقایق موجودات به اندازه توانائی بشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
((فَ لْ سَ فِ))
حکمت، دانشی که موضوع آن هستی و وجود است، علت، دلیل
فلسف بافی: کنایه از اظهار نظر دور از منطق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلاحیه
تصویر فلاحیه
شادگان نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاسبه
تصویر گلاسبه
فرانسوی یخچال
فرهنگ لغت هوشیار
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحفه
تصویر ملاحفه
یاری کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
ملاطفه و ملاطفت در فارسی نیکویی کردن، نرمی نمودن، مهر نامه نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاطفه
تصویر ملاطفه
((مُ طَ فَ))
نیکویی و نرمی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
دمابان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلافه
تصویر جلافه
دژواخ سبکسری دریدگی، کاواکی
فرهنگ لغت هوشیار
جانشینی مونث خلاق. یا قدرت خلاقه. نیرویی که موجب خلق آثار بدیع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسه
تصویر پلاسه
فرانسوی پی بر در اسبدوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلافه
تصویر سلافه
همان آرش های سلاف را دارد چیکده آب انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاسه
تصویر سلاسه
روانی، آسانی، پرورش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلافه
تصویر شلافه
جمهرز (زن زنا کار) جاف زن بی حیا و بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلافه
تصویر کلافه
بی تاب، سردرگم، کلاف
کلافه شدن: کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن
کلافه کردن: کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلافه
تصویر شلافه
ویژگی زن بی حیا و بی شرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
ظرفی دوجداره برای حفظ دمای مایعات داخل آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملافه
تصویر ملافه
پارچۀ سفیدی که روی لحاف یا تشک می کشند، متیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
فاحشه، زن بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاده
تصویر فلاده
بیهوده، بی فایده، عبث
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، بسباس، ترّهه برای مثال یک فلاده همی نخواهم گفت / خود سخن بر فلاده بود مرا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاته
تصویر فلاته
فراته، باسلق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفافه
تصویر لفافه
آنچه روی چیزی بپیچند، آنچه چیزی در آن پیچیده شود، کارپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلانه
تصویر فلانه
فلان، برای اشاره به شخص، جا یا هر چیز مبهم به کار می رود، بهمان، فلانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
مونث فاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسده
تصویر فاسده
مونث فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
فراست در فارسی هوش اندر یافت زیرکی دروندانی چهره شناسی سوار خوبی، اسپ شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
بهمانه بهمانی فلان، زنی غیر معلوم (مونث فلان) : صنما بیا که خسرو ز برای تست هر شب در دیده باز کرده که فلانه ای در آید. توضیح برساخته فارسی زبانان است
فرهنگ لغت هوشیار
بیهوده بیفایده بی نفع عبث، سخن بیهوده: یک فلاده همی نخواهم گفت خود سخن بر فلاده بود مرا
فرهنگ لغت هوشیار