جدول جو
جدول جو

معنی فقیری - جستجوی لغت در جدول جو

فقیری(فَ)
مردی عامی است اما بغایت آزاده و فارغ البال است. طبعش بد نیست. از اوست این مطلع:
ساخت پابوس تو ای سرو سرافراز مرا
هرکه را میل بدین نیست مسلمان نبود.
(از مجالس النفائس میر علیشیر نوایی ترجمه فارسی چ حکمت ص 166)
لغت نامه دهخدا
فقیری(فَ)
فقر. فقیر بودن:
سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه
رندی روا نباشد در جامۀ فقیری.
سعدی.
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم
روز رهایی ز اسیری چه غم ؟
خواجو
لغت نامه دهخدا
فقیری(فَ)
منسوب به فقیر که انتساب اجدادی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فقیری
در تازی نیامده تنگدستی، بی توانی در سوفیگری تهیدستی فقر، عدم اختیار را گویند که علم و عمل از او مسلوب شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقیر
تصویر فقیر
تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مؤنث واژۀ فقیر، تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
فرهنگ فارسی عمید
(شُ قَ)
منسوب است به شقیر که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام شاعری از ترکان عثمانی است از مردم قصبۀ صندقلی. وی به بروسه هجرت کرد و بطریقۀ خلوتیه گرائید و در 1186 هجری قمری بدانجا درگذشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست:
دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت
من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت
لغت نامه دهخدا
(فَ اَ مَ)
دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان، دارای 1172 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله، حبوبات، انواع میوه و لبنیات است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
فقیره. مؤنث فقیر. ج، فقائر. (منتهی الارب). ج، فقیرات، فقائر، فقراء. (اقرب الموارد) : فقیرۀ درویشی حامله بود. (گلستان چ یوسفی ص 158). رجوع به فقیر شود
لغت نامه دهخدا
(فُ قَ)
منسوب به بنی فقیم. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فقیه. رجوع به فقیه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
نازیدن. نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب) ، مباهات به مناقب و مکارم و حسب و نسب و جز آن، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد). فخر. فخار. فخاره. فخیراء. رجوع به فخر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حقیر
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حقارت. خردی. کوچکی.
- حقیری نمودن، تصاغر:
او را نمی توان دید از منتهای خوبی
ما خود نمی نمائیم از غایت حقیری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ)
ابوبکر احمد بن حسن شقیری بغدادی. از محدثان است و از احمد بن عبید روایت کرد و ابوبکر بن شاذان و جز وی از او روایت دارند. مرگ وی بسال 317 هجری قمری بود. (از لباب الانساب). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(بُقْ قَ را)
یک نوع بازی که بپارسی کوهاموی گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی). بازی کودکان است و آن توده ای از خاک است که در گرد آن خطوطی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
گدا، بیچاره، نادار، مسکین، بی چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیری
تصویر قیری
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاری
تصویر فقاری
مهره دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مونث فقیر بنگرید به فقیر و میوه جدا دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیری
تصویر حقیری
حقارت، کوچکی، تصاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
((فَ))
تهیدست، تنگدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
تهی دست، تهیدست، تنگدست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
Impoverished, Poor, Wretched
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
appauvri, pauvre, misérable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
empobrecido, pobre, miserável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
обедненный , бедный , жалкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
verarmt, arm, erbärmlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
ubogi, biedny, nędzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
бідний , жалюгідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
empobrecido, pobre, miserable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
impoverito, povero, misero
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
arm, ellendig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
दरिद्र , गरीब , दरिद्र
دیکشنری فارسی به هندی